هوشمندی و حساسیت‌های رفتاری حشرات (قسمت سوم)

صاحب صور الاقالیم، ضمن شرح شگفتی‌های دیده و شنیدة خود، به‌منظور رفع ناباوری‌ها دربارة اظهارنظرهای مندرج نوشته‌هایش، مثال‌های جالبی از عجایب آفرینش نقل کرده، و از جمله به شگفتی‌های زندگی زنبوران عسل پرداخته و یاد‌آور می‌شود چنانچه کسی آشنایی با زنبور عسل نداشته باشد، و چگونگی رفتار هوشمندانه در زیستِ سالم ‌جمعی و سازمان یافتة این حشره را برایش شرح دهند، باور نخواهد کرد (ص 52):

… ]مثال[ دیگر: اگر کسی زنبور عسل ندیده باشد، گویند زنبوری نیش زهرآلود دارد و از گیاهان کوه و صحرا چیزی چرب حاصل می‌کند که چون آب می‌بیند می‌بندد و از آن ظرف‌های مسدّس می‌سازد و بعد از آن شیره‌ای به غایت شیرین قی می‌کند که چون آب می‌بیند می‌گدازد و ظرف‌های مسدس را پر از آن می‌کند. و آن زنبوران را امیری هست که برایشان حکم می‌کند و امیر ایشان را حاکم و بَوّاب‌]در بان[ و نایب و حاجب و جلاد و باورچی‌]آشپز[ و طباخ هست. و اگر یکی از ایشان گناهی کند سیاست فرماید و به حضور امیر هیچ گستاخی نکنند و نیش نزنند و هر کجا امیر برود، همه با او بروند و اگر یکی به پیش امیر دیگر رود بکشند که از امیر خود چرا برگشتی و اگر امیرشان بمیرد بچة امیر، امیر ایشان باشد و همه سال بچه کنند. البته هر که مشاهده نکرده باشد گوید که این مرد سراسیمه شده و نامربوط می‌گوید. غرض آنکه هر چه ما ندیده‌ایم ممکن هست.

محمد زنگي بخاري در اوایل قرن هشتم هجري بستان العقول في‌ترجمان المنقول را تأليف كرده،‌ كه ترجمه گونة آزادي از متن عربي رسالة حيوان برگرفته از رسائل اخوان الصفا (از نويسندة ناشناخته) است. زنگي بخاري، گفتارهاي جالبي از زبان «امير نحل» يعني «يعسوب» دربارة گرفتاري‌هاي زنبوران عسل از اقدامات انسان نقل كرده،‌ از آن جمله است:

يعسوب گفت: هر وقت كه از بلاد ايشان دور مي‌رويم به سلامتي‌تروايمن‌تر مي‌باشيم. اما ]اغلب[ اوقاتي مي‌باشد كه ايشان به طلب ما مي‌آيند … ذخاير‌]عسل[ ما را در تصرف مي‌آرند و مي‌برند … ]گاه[ طريق صلح و مصالحه پيش مي‌گيرند و ما را به انواع حيل راضي مي‌گردانند، و به اصوات دف و طبل و ناي، و هداياي مزخرفه، از دِبِس ]دوشاب خرما[ و لبن ] ؟ در متن عربي «تمر»[، خشم ما را تسكين مي‌كنند. و چون حُريّت در طبع ما مركوز است و سينة ما از بغض و حقد سالم آشتي كردن و مراجعت نمودن را صواب مي‌بينيم و با اين همه از ما راضي نيستند … [1]

قاسم بن يوسف ابونصر هروي[2]، در ارشاد و الزراعه (تأليف 921 ‌)، شرحي مبسوط در باب شيوة زنبور عسل‌داري ايرانيان در عصر تيموريان، در ذيل عنوان «محافظت نمودن بيوت نحل» نقل كرده كه مبتني بر سنت‌ها و تجارب پيشينيان در ادوار كهن است. وي از زنبور عسل، يا نحل، با نام فارسي گويشي «كَليز» سخن گفته و به نكاتي بس جالب از شيوة نگهداري خانه‌ها ـ يا بيوت (جمع بيت، خانه‌ها) يا كندوچة ساخته شده از شوشك (= چوب تَركَه يا تختة نازك) و كدو يا صندوقچة چوبي ـ و جابه‌جايي زنبورها (كليزان) و هوشمندي زنبور عسل در شناخت عرصة پرواز و حرمت رئيس در جامعه و حساسيت‌هاي آنان اشاره كرده است نقل شمه‌اي از نوشتة وي تا حدودی نشان‌دهندة اطلاعات و تجارب ایرانیان آگاه به روش تربیت زنبور عسل و نیز نمونه‌ای از نثر فنی فارسی در این باب است. ( ارشاد الزراعه، ص 276-279 به اختصار):

… قاعده چنان است كه چون خواهند خانة كَليز را در زمستان به آفتاب برند در آخر عقرب ]آبان[ نقل نمايند، و در تابستان آخرحوت]: اسفند ماه ؟ بايد «جوزا» یعنی خرداد باشد[ از آفتاب به سايه برند، و اگر ضرورتي واقع شود كه در غير اين دو ]موقع[ محل نقل بايد كرد، شب درب خانة كليز را بسته، قريب يك فرسخ دور برده، و درب خانة ايشان را باز نمايند، و اگر كمتر از يك فرسخ برند، خانة قديمي خود را فراموش نمي‌كنند و تلاشِ ]بازگشت[ خانة قديمي خود مي‌نمايند و بدين واسطه اكثر ضايع مي‌شوند… در هر سه سال خانة‌ايشان را نوسازند، و خانة ايشان از كندوچة شوشك] چوبي[ و يا كدو و يا صندوق خُرد ] در متن چاپي :خورد[ مي‌باشد، و در سرطان ]تيرماه[ چون از خانه‌ به خانه نقل نمايند، و خانة قديمي ايشان را برداشته دو ذرع دور برد مسير خانه را باز نمايند و خانة نو را به جاي كهنه گذارند، ولَتَه ]پارچة كهنه[ دود نموده به درب خانة ايشان برند. چنانچه دود در خانة‌ايشان پيچند و دست بر خانة كهنة ايشان زده از آن جا به خانة نو نقل مي‌نمايند. و ملاحظة پادشاه ]ايشان[ نمايند كه به واسطة دود ضايع نشود. و شناختن پادشاه آن است كه خوش شكل و بلند قد است و نيش ندارد و ضرر نمي‌رساند، و به هر جانبي كه ميل مي‌نمايد كليزان به تمامي بدان جانب مي‌نمايند و نشاني آنكه پادشاه به خانة نو در آمده آن دست كه در بانان به درب خانه آمده پر مي‌زنند. ديگر بعضي شانه‌ها كه جاي عسل است آنچه تازه است سفيد است و آنچه كهنه است سياه رنگ است… و دانستن ذخيرة ]عسل[ كه كليزان جهت زمستان جمع نموده باشند آن است ] كه[ كليزان از درون خانه بيرون آمده بر درب خانه مي‌نشينند، چون در درون خانه جاي نماند كه منزل گيرند…

در عصر قاجاریه، فقر و فساد و جهل و استبداد بر ایران حاکم بود. در دوران کوتاه (سه سال و اندی) صدارت میرزا تقی‌خان امیرکبیر (مقتول در ربیع‌الاول 1268) اصلاحاتی بنیادی آغاز شد، اما دولتی مستعجل بود. محمد یوسف نوری (اصلاً اهل نور مازندران، از مستوفیان عهد ناصرالدین شاه در شیراز)، که علاقه و توجهی به کشت و کار و امور فلاحتی داشته، کتابی با عنوان مفاتیح الارزاق (لفظاً به معنی «کلیدهای روزی‌ها») یا کلید درِ گنج‌های گهر را تألیف کرده که دربردارندة انبوهی از مطالب گوناگون در باب امور کشاورزی و باغبانی همراه با مباحث دینی و طبی و غیر آن است: «ولی در میان مطالب متنوع و گوناگون این کتاب، نکته‌هایی هست که نه فقط از جهت عقلی وعلمی نمی‌توان به آن باور داشت، بلکه گاه سخت باطل و سخیف است…» مرحوم هوشنگ ساعدلو، مصحح این کتاب در ادامه می‌افزاید: «مفاتیح الارزاق آیینة صادق زمان تألیف خود است که پنداشت‌های جامعه را بازگو می‌کند… این کتاب محصول عصری است که پیش و پس از آن حاج میرزا آقاسی و محمدشاه و مظفرالدین شاه کشور مدار کشور بودند، و از شعشعة بانگ رعد و برق یکی به لای قبای صدراعظم خود پناه می‌برد، و ان دیگری به زیر عبای سید بحرینی می‌چمید و عوام به استخاره و استشاره، کار خود از چنبر چرخ می‌گذراندند، و رمّالی و دعانویسی و آیینه‌بینی و پیش‌گویی و کف‌بینی و فال … همواره، و هنوز هم از مشاغل با رونق و کسب‌وکاری گشاده و پرمشتری بوده و هست…».[3]

باری، مؤلف مفاتیح‌الارزاق شرح مفصلی (در 22 صفحة وزیری) دربارة زنبور عسل (نَحل)[4]، عسل (انگبین) و موم (شمع) در ذیل عنوان «بیوت النحل]خانه‌های (کندوی) زنبور عسل[ نقل کرده که با این دو جمله آغاز شده است: «حالت مگس عسل: در بیوت النحل است. یعنی خانة مگس عسل، که نحل را سنج‌]؟ باید «مُنج» به معنی «زنبور» باشد[ و به هندی کانکهی نامند…». [5] در پی آن ذیل عناوین «اصناف نحل» و «صنایع نحل»، «آیات و احادیث»، «موعظه»، «طبیعت مگس عسل»، «افعال و خواص آن» «عسل» و «افعال و خواص آن»، «شمع» و… مطالب زیادی آمده است. پایان‌بخش مقالة حاضر نقل جستاری کوتاه از مندرجات مفاتیح‌الارزاق (در حدود دو صفحه) دربارة زنبور عسل، از مطالب ذیل عناوین «اصناف نحل» و «صنایع نحل» نقل می‌شود، که نکات جالبی نیز در باب رفتار هوشمندانه و سازمان یافتة منظم زنبوران عسل نیز دارد (کاش این نظم و نسق مدبرانه و رفتارهای هوشمندانة سازمان‌یافتة زنبوران انگبین در جهت دوستی و پاکی بر جوامع جهانی بشری نیز حاکم شود):

اصناف نحل ]مگس انگبین، زنبور عسل[

… اگر حیوانی ضعیف است ولی او را صنعتی ظریف است که اَذکیای]هوشیاران[ عالم از مثل آن عاجزند. که شمعش ضیاء]روشنایی[ و عَسلش شفاء]درمان بخش[ است. ایشان را مَلِکی مُطاع بود که مُلک به توارُث ایشان را رسد. جُثّة آن به بزرگی دو نَحل بود. مَلِک را «یَعسُوب» گویند. از خانه بیرون نیاید و عمل فرماید. و اگر بیرون آید جملة نحل متابعت نمایند با او بیرون آیند. از عمل باز مانند. و اگر یَعسوب هلاک شود همه متفرّق شوند. و یعسوب ایشان را کارهای فرماید: بعضی را خانه ساختن و آب آوردن، و برخی را «شمع ]موم[» و «انگبین» نمودن، و جمعی را مُحاربه کردن. اگر یکی از ایشان عمل نداند به ملاحظة تنگی مکان و اِتلاف عمل او را از خانه بیرون کنند. و در طبیعت آنهاست که بعضی از بعض دیگر گریزان شوند، و پاره‌ای در خلاء]: خلوت[ با هم مُقاتله نمایند و مَقتول را از خانه بیرون اندازند.

در طبیعت آنها لطافت و نظافت است که فضلة خود را، که بدبو باشد، از خانه خارج نمایند. از نجاست احتراز دارند. به در خانة خود دربانی گذارند که هر نَحلی که به نجاست و کثافت نشسته باشد او را نگذارند داخل خانه شود. در شأن آنهاست که تدبیر معاش نمایند، هر موضع که، پاکیزة پرگل و گیاه به نظر درآورند. از شمع خانه‌ها به جهت خود اوّلاً ]؟ ظاهراً باید «اولاد خود» یا «خود و اولاد خود» باشد، همان‌سان که در سطور بعد آمده است[ بنا نمایند، پس از آن به جهت ملک خود؛ ذکور آنها را جرم کمتر از اُناث است.

صنایع نحل

از عجایب صنایع آنها ساختن خانه‌های مُسدَّ سات ]شش ضلعی‌های[ مُتساوی الاضلاع است که مهندسان عالَم از مثل‌آن عاجزند. بهترین اشکال مُستدیر]مُدوّر، گِرد[ است، و مُسدّس اَقرب اشکال]نزدیک‌ترین شکل‌ها[ است به مُستدیر، از برای آن مُسدّس اختیار کرده تا جمیع بچه] که[ آنها بنهند هیچ فرجه]شکاف[ نباشد؛ بخلاف مثلّث و مربّع که زوایای آنها خار]؟[ را مانَد. و اگر که مُستدیر ساختی اَشکال منتظم اگر می‌شدند فرجه‌ها میان آنها بهم رسیدی به خلاف مُسدّس. در فصل رَبیع]بهار[ و خَریف]خزان[، چنانچه مذکور شد، از شکوفه‌ها و انواع رطوبات لطیفه و ثمرهای درخت به دو لب تیز که جای دندان است اَخذ نمایند. و حق تعالی در اندرون آنها حرارتی صالح آفریده تا آن رطوبات نُضج نموده «عسل» شود، آن را غذای خود و اولاد خود سازند. آنچه فاضل]: اضافه[ آید از برای خود ذخیره نهند و سر آن را به غِطائی]: پوششی[ لطیفِ رقیق بپوشانند تا هوا آن را نَشف]نفوذ[ نکند و غبار در آنجا نرود. و «شمع» از همة خانه‌ها بدان محیط بود چون حقّه که سر آن به کاغذ بسته بود، در بعضی بیضه]تخم[ نهند و بر پاره‌ای خانه‌ها بخسبند. در ایّام زمستان آنچه را در بهار و تابستان، که زمان عمل بوده، ذخیره کرده‌اند در این وقت بخورند؛ زیرا که در این وقت، به علّت سرما و برف و باران و بادهای سخت، قادر در بیرون آمدن نیستند. فرضاً اگر بیرون آیند، غذائی که در خور آنها باشد، نباشد. و در بعضی از سرحدّات فارس از قبیل قصبة اردکان به تجربه معلوم نموده‌اند در اَیّام زمستان، که خانه‌های مگس]انگبین[ را در جاهای بسیار تاریک گذارده‌اند، قدری عسل آذوقه به جهت آنها معیّن داشته‌اند، اَوایل بهار که آن خانه‌ها را بیرون آورده ملاحظة آذوقه را کرده‌اند، اصلاً و مطلقاً نه آذوقه دست خورده و نه فضله مشاهده شده است. نه آن است که یک خانه یا یک چنین واقع شود، بلکه عادت مقرّرة مستمرّة یکسان آنجاست. اگر چه عقل دوراندیش اِبا از این قول نماید. ولی با قدرت صانع بیچون جای حیرت نیست. و چون بهار شود باز از خانه بیرون آیند مشغول عمل خود شوند. و گویند: چون یکی از آنها بیمار شود از جای دیگر عسل خورد. و نحل آدم غریب را بزند.عسل سفید عمل نَحلِ جوان، و زرد عمل نَحل کهن، و سرخ عمل نَحل پیر است، و نَحل را ا عطریّت لذیذ موافقت است. و چون مار هر ساله پوست می‌اندازد.[6]

[1]. محمدبن محمود زنگي بخاري، بستان العقول في ترجمان المنقول، به كوشش محمدتقي دانش‌پژوه و ايرج افشار، تهران، پژوهشگاه، 1374، ص 158.

[2]. قاسم بن يوسف ابونصر هروي، در مقدمة ارشاد الزراعه نوشته است: «شيخ ابونصر طبسي المشتهر به پيرحاجات كه جد اين فقير است» (ص 8) «مدفن مبارك آن حضرت در قرية ايراوه به ولايت طبس گيلكي، و وطن مألوف آن حضرت و آباء و اجداد ايشان از قرية بايگ ]در متن چاپي «بابك» كه اشتباه است[ به ولايت زاوه و محولات ]از نواحي شهرستان تربت حيدريه، اكنون شهرستان شده[ است، فرموده ]ص 28[:

اي دل به كم و بيش زراعت خــو گـير              ني مدح كبير گوي و ني ذَمّ‌ِ صغير

يك قطعه زمين حاصل آن شلغم و سير              بهتر كه هزار قطعه در مدح وزير»

[3]. محمدیوسف نوری قرن 13 هجری) مفاتیح الارزاق، به کوشش هوشنگ ساعدلو، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1381، ج 1، ص سیزده پیشگفتا از مرحوم هوشنگ ساعدلو.

[4]. همو، همان کتاب، ج 3، ص 539.

[5]. همو، همان کتاب، ج 3، ص 540-560.

[6]. محمدیوسف نوری، همان کتاب، ج 3، ص 540-542.

شاید این مطالب را هم دوست داشته باشید

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *