هوشمندی و حساسیت‌های رفتاری حشرات (قسمت دوم)

صاحب صورالاقالیم (تألیف 748) که ظاهراً سفرهای دریایی و زمینی بسیاری داشته و شگفتی‌های دیدنی و شنیدنی خود را در هفت اقلیم (اقالیم سبعه) ربع مسکون (قاره‌های کرة زمین) نقل کرده، و از جمله دربارة مورچگان و زنبور عسل مطالبی نوشته است. وی در معرفی مُلکَ ختا، در اقلیم چهارم، با 250 فرسنگ طول و عرض، با اشاره به متاع نفیس آن «مُشک و ابریشم»، و نیز بسیاری مردمان بدکردار، مَکّار، مرائی (ریاکار)، طرار و مُشَعبَد (شعبده‌باز) در بلاد ختا، می‌افزاید:

و از شعبده‌های ایشان یکی آن است که دو نفر دو صندوق دارند پر از موچه یکی سیاه و یکی سرخ و این هر دو با هم جنگ می‌کنند و هر یک از ایشان طبلی کوچک دارند و در موضعی که فرجه]تفرّج، تفریح[‌گاه مردم باشد و کثرت هنگامه‌گیران بود]دو شعبده‌باز، هر یک با صندوقی[ بیایند و صندوق را برابر هم بنهند و هر کدام یک بار طبل بزنند، مورچگان از دو طرف بیرون آیند و برابر یکدیگر صف بکشند و بایستند، بعد از آن یک بار دیگر طبل بزنند و آن طبل جنگ بود. پس مورچگان از دو طرف بر هم زنند و به دندان یکدیگر را زخم زنند و همچون کوهی به هم آمیخته شوند. بعد از آن چون خواهند که]آنها[ را از یکدیگر بازدارند، همان طبل زنند، مورچگان ]سرخ و سیاه[ از یکدیگر دست بردارند و باز به صندوق]خود[ روند، و به این طریق چیزی از مردم ستانند.[1]

2. مَلَخ

ملخ جانورکی بال‌دار، که گاه خسارت و زیان بسیار وارد می‌آورد، و کشت و زرع را به طوری نابود می‌کنند که مورث قحط و غلا می‌شود. مرحوم دهخدا در پی تعریف مزبور، نام عربی آن «جَرّاد» و اسامی اوستایی و پهلوی و ارمنی آن را ثبت،[2] و شرحی مفصل از لاروس بزرگ (دایره‌المعارف فرانسوی) ترجمه و نقل کرده که این نکات دربارة جای تخم ریزی ملخ ماده، و حفظ قوة نامیة تخم‌ها در زیر خاک قابل توجه است، چنان که گویی حتی تخم ملخ هم ادراک و حساسیت‌هایی دارد: «… تخم حشره، که در خاک‌های خشک گذاشته شده است، هنگامی تبدیل به حشره می‌شود که باران کافی، و چند روز، باریده باشد و این مُبَیٍّن آن است که خشکسالی پایان یافته است، و در غیر این صورت تخم‌ها می‌توانند ماه‌های متمادی در زیر خاک به حالت خواب باقی بماند … برای از بین بردن حشرة بالدار در گذشته سعی می‌شد که با ایجاد سر و صدای شدید، و تیراندازی با تفنگ و افروختن آتش و ایجاد دود، گروه انبوه حشره را از مزارع و باغ‌ها دور سازند…» ( لغت‌نامه، ذیل «ملخ»). دو نکته در مطالب لاروس، نخست تخم‌ریزی ملخ در خاک خشک و خروج حشره از تخم (تفریخ) پس از بارندگی ممتد، دوم، دور کردن یا فراری دادن گروه‌های عظیم ملخ‌های بالدار با ایجاد سروصدای ممتد و شدید. ایرانیان در ادوار کهن به هر دو مورد مزبور به تجربه پی برده و، برخی دانشمندان قدیم در آثار مکتوب فارسی خود، به آن اشاره کرده‌اند. از باب نمونه این بیت دلالت بر راندن ملخ با ایجاد سر و صدا دارد که از سروده‌های «خسروی ]هروی[» از شاعران قدیم ایرانی (در قرن چهارم هجری) است: «تو چه پنداریا، که من ملخم / که بترسم ز بانگ سینی و تشت» ( لغت‌نامه، همان‌جا). اما در مورد دوم، جای تخم‌گذاری ملخ در زمین سخت و بیرون آمدن حشره از تخم به هنگامی که هوا خوب و مناسب باشد، دانشمندان ایرانی قدیم از آن سخن گفته‌اند. از باب نمونه شهمردان بن‌ ابی‌الخیر رازی، در سال 488، ضمن معرفی «ملخ»، افزون بر گزینش زمین سخت (خاره) برای تخم‌ریزی، و خروج کرم به هنگام اعتدال و خوشی هوا، به رفتار هماهنگ، و حرکت گروهی ملخ‌های خُرد، در جهت رسیدن به مقصد خاص اشاره کرده است:

ملخ. چون چرا کرده باشند، و شکم از خایه‌]تخم[ پرگردانیده، جایگاهی طلبند سخت، که کلنگ بر آن کار نکند الابه دشخواری، و به پای جای باز کنند، و دنبال درونشانند و زمین‌خاره بدو نرم شود چون موم، و خایه در او نهد. آنگاه دور شود، و به خاک بپوشاند و یک چندی ماند. پس چون سال دیگر درآید، و روزگار خوش شود، از آن خایه جُمندة خُرد پدید آید، و بر روی زمین بروند و گیاه همی خورند. آنگاه پربرآرند و بپرند، و برگ درختان خورند، چنان که سال اول ملخ را دو دست باشد و دو پای مانند ارَّه و اعتماد بر این دارد] چون هنوز پر بر نیاورده[. ملخ خُرد از صحرا خواهد که به آبادانی آید، و رود آب در پیش باشد، یکدیگر را پل سازند و در هم آویزند و بر پهنای آب ]رود[ بگذرند… [3]

عبدالهادی مراغی در منافع حَیَوان (تألیف قرن هفتم)، همة مطالب مزبور را عیناً با اندکی تفاوت، بی‌ذکر مأخذ (نزهت‌نامة علائی) یا مؤلف آن (شهمردان بن ابی‌الخیر)، در ذیل عنوان «القول فی ذکر الجَرّاد]: ملخ[ و خواصه و منافعه»، نقل کرده از آن جمله است: «چون ملخ چرا کرده باشد و شکم به خایه پرگردانیده، جایگاهی سخت، که کلنگ بر آن به دشخواری کار کند… یکدیگر را پل سازند و در هم آویزند و در پهنای آب گذر کنند».[4] در یکی از متون کهن فارسی از خصوصیت رفتاری دیگر این حشره سخن رفته است: «ملخ چون بیمار شود طلب یتوع ] گیاه شیردار، چون «مازریون» و «ماهودانه»[ کند، چون بخورد بِه شود».[5]

گریز گروه‌های انبوه ملخ از سروصداهای مهیب، همان سان که گذشت، تجربه‌ای ظاهراً توفیق‌آمیز بوده است. اما آیا ملخ به هنگام غُرِّش رَعد عکس‌العملی دارد؟ دیگر حشرات در مواجهه با رعد یا صداهای پرطنین و عظیم چه واکنشی دارند؟ صاحب این قلم با چندتن از دوستان فرهیخته خود تأثیر اصوات بر روی حشرات را مورد پرسش قرار داد: برخی از آنان تجربة طبل و طشت را که خود دیده بودند تأیید کردند، برخی هم آن را از باوهای قابل تحقیق و بررسی گمان داشتند، اما دو تن از آنان تأثیر آن را قطعی و نتیجه ارتعاشات امواج صوتی که هوا را جابه‌جا می‌کنند، به‌ویژه امواج ماوراء صوتی (اولتراسونها: صوت‌هایی که آدمی نتواند شنید)، متذکر شدند. [6] بر همین اساس آن باور دیرینة ایرانیان که «کرم پیله از صدای «رعد» بترسد و بمیرد»، درست است، اما کرم نه از ترس، بلکه، همان‌سان که به درستی رشید‌الدین فضل‌الله یاد‌آور شده «چون رعد باشد در هوا تغییری پدید آید»، و آن تغییر ناشی از ارتعاش امواج صوتی در هواست، که بر اثر آن کرم از تکیه‌گاه راحت خود، در حالت تغذیه، بر روی شاخة پربرگ، جدا شده از، درخت توت، بر زمین می‌افتد، و طبعاً، چون ادراک و توان یافتن و بازگشت به جایگاه تغذیة خود را ندارد، تلف می‌شود.

خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی، در آثار و احیاء (تألیف 700)، ضمن توصیه‌هایی در باب پرورش درختان توت، و نیز تربیت و نگهداری «کرم پیلة ابریشم»‌ به نکتة در خور اهمیت از باورهای عامه پرداخته، که قابل توجه، و نیز تحقیق و بررسی بیشتر است (ص 35):

… و مشهور است که کرم از «آواز رعد» بترسد و بمیرد؛ و آن ] مرگ کرم‌های پیله[ نه از رعد است، بلکه چون رعد باشد در هوا تغییری بازدید]:پدید[ شده باشد و به سبب تغییر هوا، چون حیوانی نازک است، رنجور شود، و تدارکی]: سبب یا اسبابی[ که ممکن است ]مرگ کرم پیله را فراهم آورد[، این است که گفته شد. و چون کرم بزرگ شود و موسم گرما درآید اگر گرما نیز زیاده از معهود شود و یا ابری پدید آید که به واسطة آن تغییر هوا و زیادتی بخارات بود آن نیز مضر باشد.[7]

3. زنبور عسل

ايرانيان در ادوار كهن حشرات مضر را اهريمني و مضموم مي‌دانسته و براي از بين بردن هر چه بيشتر آنها ثواب يا پاداشِ اهورايي قائل بوده‌اند. در روايات تاريخي بسيار كهن حتي دو حشرة مفيد، يعني كرم ابريشم و زنبور انگبين، در زمرة ارمغان‌هاي ديوان به تهمورث آمده، و طبعاً اهريمني قلمداد شده است. [8]

در منابع اوستايي و متون پهلوي عصر ساساني و نيز در شاهنامه و برخي از متون كهن عربي و فارسي بعد از اسلام رواياتي دربارة چگونگي اهداي اين ارمغان‌ها از جانب ديوان يا اهريمن به تهمورث در عصر اساطيري مندرج است. اين روايات از جنبه‌هاي داستاني آنها كه بگذريم دلالت بر شناخت ايرانيان از اين دو حشرة مفيد در روزگاران پيش از تاريخ دارد. در متون كهن فارسي گاهي از حشرات سخن به ميان مي‌آيد، اما در باب زنبور عسل و كرم ابريشم مباحث زيادي مطرح شده است. مخصوصاً دربارة‌ زنبور انگبين پاره‌اي باورها و تجربه‌هاي جالبي مطرح مي‌شود، كه دلالت بر رفتار هوشمندانة اين حشره، و دقت نظر دانشمندان ایرانی، دارد؛ نمونه‌هايي از اين‌گونه باورها را در اينجا نقل مي‌كند. در يكي از متون كهن فارسي (احتمالاً از قرن چهارم) درباره زنبور عسل مطلبي نقل شده، كه حاکی از وجود نوعي احساس يا درك و شعور اين حشره نسبت به صدا، به‌ویژه نواهای آهنگین و پرطنین است: «مگس انگبين را خاصيت طبيعت آن است، كه چون جمله بروند، چون آواز طبل يا دف يا طشت بشنوند، هم بر جاي بنشينند»[9].

ورزنامه، كهن‌ترين متن فارسي موجود در امور كشاورزي، كه مطابق پاره‌اي قرائن متن آن « از سدة چهارم يا نخستين سال‌هاي سدة پنجم هجري است، و نويسندة آن از مشرق ايران، يعني خراسان بزرگ و ماوراء‌النهر بوده » (ص 12 مقدمة مصحح)؛ زندگانی اجتماعی با نظم و ترتیب، تلاش‌های بی‌شائبة گروهی، مساوات و برابری در مقابل قوانین نانوشتة حاکم بر جوامع زنبوران عسل، شناخت بدی‌ها و پلیدی‌ها، و در نتیجه پاک زیستن، پاک خوردن و پرهیز از هرگونه آلودگی از جمله خصلت‌های این حشرة نیک‌سرشت است. مؤلف ورزنامه صفات پسندیدة زنبوران عسل را تلویحاً به اعمال و رفتار آدم‌های خیر‌اندیش و تلاشگر و خدمت‌رسان به خلق تشبیه کرده است. همة انسان‌های نیک‌اندیش آرزو دارند که جوامع جهانی بشری نیز از چنین خصلت‌ها و خصوصیاتی برخوردار شود؛ و ازخدا می‌خواهند که نظام‌های حکومتی و سازمان اداری و مدیریتی و فرمان روایان آنان نیز از همان نظم و ترتیب و قاعده و قانون «زنبوران انگبین» یکی از کوچکترین آفریدگان حضرت باری، درس بگیرند. در ورزنامه (ص 149) شرحي شيوا دربارة «مگسِ انگبين»، چگونگي زندگي سراسر تلاش، همكاري، همياري و فايده‌رساني، تدابير، رفتارهای هوشمندانه، زيركي حشره در شناخت پليدي‌ها و بدخواهان، و پرهيز از خوردن خوراکی آلوده، یا به اصطلاح «لقمة حرام» و غيرآن، از جمله آمده است:

… او بهتر و پرمنفعت‌تر از همة مرغان و بهايم و خزندگان زمين است از جملة حيوان، زيرا كه او در بسيار چيزها كه از او آيد از كارهاي لطيفش به مردم و به كارهاي مردم ]خوب و خردمند شباهت‌ها دارد[ ، و اين كارها كه او همي كند و هدايت كه او راست و منفعت بزرگ … مانند كارهاي آن كسان است… از بهر خود خزينه سازد؛ از درخت، و از آنچه خواهد از ديگر نبات‌ها و چون بخورند از آن،‌بعضي آن بود كه به «انگبين» ]تبديل[ كند و بعضي آن بود كه به «موم» كند و جز آن، و آن همه در جملة روزگارش كه كند هم انصاف دهد و هم انصاف خواهد، و معناي اين آن است كه به غذاي خويش هيچ پليدي نكند و، نه چيزي از گوشت و يا از خون، الا از درخت و از ديگر نبات‌ها كه آن او را خوش آيد و شيرين بود و هيچ زيان از آن به معاش مردم نرسد؛ و اگر كسي زياني خواهد كه بديشان كند از آن كس، كه آن زيان كاري جويد، پنهان شوند. و از لطف اين زنبور ـ و از آن چيزها كه در آن مصلحت خويش جويد ـ آن است كه با ]همة[ ضعيفي او، اين مهتر بزرگشان را كه فرا دارند تا كارِ ]كندو[ خانه‌شان راست دارد و ـ بر در آن ملازم بود تا اگر چيزي در آن خانه‌ها‌شان بود، كه آن به كار نيايد، و در او پلشتي بود، آن جمله از آن خانه‌ها برون اندازند ـ پاكي و نگاه داشت خانه‌هاشان را؛ پس اگر آن مهترشان به خلاف اين كار كند، با او برآويزند و او را بكشند. و از كارهاي عجيب آن است كه سرود و آواز خوش دوست دارند و بدان خرّم شوند و ]كوششِ[ حركتي در ايشان افزون شود و بر آن گرد آيند …

شهمردان‌ بن ابي‌الخير، در نزهت‌نامة علائي، شرحي دربارة زنبور عسل تحت عنوان «مگس انگبين» نقل كرده كه پايندان نكات جالبي از رفتار اجتماعي، شرح وظايفِ گروه‌ها، تقسيم كار يا «كار بربخشيدن» است. پاره‌اي از مطالب شهمردان بن‌ابی‌الخیر را عبدالهادي مراغي در منافع حيوان (تأليف قرن هفتم هجري)، بي‌ذكر مأخذ، در ذيل عنوان «القول في‌النحل العسل و خواصَّه و منافعه» نقل كرده است. در اينجا همان بخش از مطالب مندرج در نزهت نامة علائي (ص 198) عيناً نقل مي‌شود، و تفاوت نوشتة منافع حيوان (ص 177) با آن را در داخل قلاب ] [ قيد مي‌كند:‌

مگس ]مُنج[ انگبين. همه ماده باشند، و نركار نداند كردن و تباه كند، و بدين سبب از ميانه بيرون كنند. و ايشان را اميري باشد كه همه با وي بروند ]و پادشاهي باشد ايشان را كه همه در حكم او باشند[ ؛ و لشكر و حاجب و پاسبان و رعيت دارند‌]دارد[ و خانه‌]خايه؟[ به دوقت كند:‌يكي به فصل بهاران و دوم به فصل پاييز، و انگبين آنچه بهاران كنند ] انگبيني كه در بهاران كند[ بهتر و نيكوتر باشد، و هر آنچه بر زبر آيد تنك و ضعيف‌] و انگبين هر آنچِ برتر آيد تنك و ضعيف‌تر[ است؛ و آنچه در زير بايستد‌]و آنچِ دورتر نشيند[ قوي‌تر و پاكيزه‌تر‌]است[ و خوشتر. و بامداد بگاه‌] پگاه[ كار بربخشند:‌ بعضي خانه سازند از موم، و گروهي انگبين كنند، و گروهي بنا نهند، و گروهي آب آرند و در سوراخ‌ها برند‌] ريزند[ تا انگبين بپالايند. و خانه شش سُو‌] مُسدَّس[ راست كنند‌] نهند[ بر قدر يكديگر، و آن است كه مگس به اندازة‌ خويش كند… و موم از برگ درختان كنند]درخت سازد[ و انگبين از شكوفه …

 

محمدبن محمود طوسي، در سال 556 قمري، شرحي بيشتر درباره حساسیت‌های رفتاری مگس انگبین (زنبور عسل يا مُنجِ اَنگبين، عربي آن: نحل) آورده و از جمله نوشته است:

نحل: «مگس انگبين» است. قال الله تعالي: «و اوحي ربك الي النحل أن اتخذي من الجبال بيوتاً و من الشجر ]سورة النحل، آية 18[»… از زيركي وي آن است كه بعضي خانه‌ها بنا كند مسدس]شش‌وجهي[ و در هندسه اقليدس، هيچ مدور نيست كه به يكديگر راست آيد بي‌زاويه، مگر مسدس؛ و ديوارها بكند مملس‌] :نرم و تابان[ چون كاغذ … و نحل را رئيسي بود چون كلنگ‌] :مرغي بزرگ جثه، كه پرواز و مهاجرت گروهي مي‌كند[ را، ومهمتر ايشان بردرِسوراخ نشيند،‌] چون[ مگس‌] انگبين[ در آيد وي را ببوياند: اگر پاك خورده بود، راه دهد. وي همه انگبين آورد، اگر پاك و پليد با هم خورده بود به زمزمه بزند، ودرگذارد؛ و اگر پليد خورده بود نيشي بر وي زند، وي را به دو نيم كند و بيرون اندازد؛ و نحل را رئيسي بود، وي را در زير پر پنهان دارند. پنهان ] است[ و هرگز به در ]بیرون[ نيايد، مگر وقتي كه هوا صافي بود بي‌كدورت، بدر آيد با لشكر و بازگردد، و بنشيند و آنگه ديگران بر سر وي نشينند طبق طبق … نحل همه ماده بود و نركار نداند كرد. خانه‌]؟خایه:تخم[ به دو وقت كند به بهار و پاييز. نر تباهي كند وي را بيرون كنند بدان كه نحل آواز خوش و بوي خوش دوست دارد؛ و هرگَه برود صنج‌]معرب‌ «چنگ» فارسي[ بزنند باز آيد….[10]

زكريا قزويني در قرن هفتم[11]، نكات جالبي از حساسيت‌ها، تدابیر و رفتار هوشمندانه زنبور عسل مطرح كرده كه قطعاً مبتني بر منابع قديم‌تر يا نقل قول‌هاي شفاهي دهان به دهانِ نسل به نسل گشته، از باورها و تجارب ايرانيان دربارة اين حشره است. قزويني به ذخيره كردن عسل توسط زنبورها، و فهمِ موقع تخليه عسل به هنگام دود كردن، و تشخيص صاحب كندو يا تيمارگر زنبوران از مردمان غريبه و غير آن اشاره كرده است (عجايب المخلوقات، ص 456).

نحل: آن را مُنج‌] انگبين[ گويند، حيواني ضعيف‌] است[ و صنعتي ظريف دارد كه ازكياي ]: هوشمندان[ عالم از مثل او عاجز آمدند؛ و ايشان را مَلِكي مطاع بود، و مُلك به توارث در ميان ايشان باشد، و مَلِك ايشان را «يَعسُوب» گويند، و بچة او هم يَعُسوب بود، و عجيب آن است كه يَعُسوب از كوزه ]:كندو[ بيرون نيايند، و اگر بيرون آيد جملة نحل بيرون آيند. و يعسوب را جثه بزرگتر بود، و اگر يَعسُوب ايشان هلاك شود همه هلاك شوند. و يعسوب ايشان را كارها فرمايد، و اگر يكي از ايشان عمل نداند او را از كوزه رها كنند. او را درباني باشد كه بر در كوزه نشسته باشد و نگذارد كه هر نحلي كه برنجاست نشسته باشد در كوزه درآيد. و عجيب‌تر آن مسدسات متساوي‌الاضلاع است… و از براي آن مسدس اختيار كرده است تا جمع آنچه آنجا بنهد هيچ فرجه نباشد. و در فصل ربيع و خريف عمل كنند از شكوفه‌ها و انواع رطوبات دُهني‌]روغني[ برگيرد و بر آن خانه سازد. و او را دو لب تيز باشد، جاي دندان، و بر ان از ثمرهاي درخت و از رطوبات لطيف‌]گل‌ها[ اخذ كند. و باري تعالي در اندرون او حرارتي آفريده تا آن رطوبات نضج ]: پخته[ كند تا آن عسل شود، و ]از[ آن غذاي خود و اولاد سازد … در ايام زمستان ـ آنچه ايام تابستان، كه زمان عمل بود، ذخيره كرده ـ در اين وقت بخورد. زيرا كه درين وقت از خانه بيرون نتواند آيد از سرما و باران و بادهاي سخت، كه اگر بيرون آيد چيزي ]از[ غذاي او نبود كه او را شايد، و چون ربيع شود باز بيرون آيد و از شكوفه‌ها طعمه سازد و ذخيره بنهد. و از عجايب او آن است كه چون دود كنند داند كه عسل خواهند بُرد، در آن وقت از آن بخورد؛ و گويند چون بيمار شود از جاي ديگر عسل بخورد؛ و نحل آدمي غريب را بزند. اما عسل رطوبتي لطيف است از ثمار ]ميوه‌ها[ و نحل او را بخورد و خود برچيند. و عسل سفيد عمل نحلِ جوان بود و عسل زرد عمل نحل كهن، و عسل سرخ عمل نحلِ پير بود… اما موم ديوار خانة نحل بود، و موم و موده ] ؟ آموده: آميخته[ چرك كوزه بود.

[1]. هفت کشور یا صُور الاقالیم، از مؤلفی ناشناخته، به کوشش دکتر منوچهر ستوده، تهران، بنیاد فرهنگ، 373، ص 79.

[2]. نام «ملخ» در اوستا «منخه / madhaxa»، در گزارش پهلوی «مذک / madhak» و در زبان ارمنی «مرخ / marax» (لغت‌نامه، ذیل «ملخ»). مرحوم دکتر محمد معین در مقدمة برهان قاطع شرح مبسوطی دربارة واژة فارسی «ملخ» نقل کرده (ص هفده و هیجده) از آن جمله است: سه نام مختلف برای «ملخ» در زبان‌های ایرانی وجود دارد: اول «مذخ / madhax» که مختص زبان شمال ایران یعنی «اشکانی» است؛ دوم «میگ / maig (در سواحل خلیج‌فارس نوعی از ملخ را «میگو» گویند). سوم «ملخ» که در زبان فارسی کنونی استعمال می‌شود.

[3]. عبدالهادی مراغی، همان کتاب، ص 178، 179.

[4]. شهمرد ابن ابی‌الخیر، همان کتاب، ص 203.

[5]. تحفه‌الغرایب ]از مؤلفی ناشناخته، منسوب به محمدبن ایوب حاسب، قرن چهارم[، به کوشش جلال متینی، تهران، معین، 1371، ص 10.

[6]. در روز یکشنبه 18 مرداد 1393؛ با جمعی از دوستان بزرگوار تلفنی تماس گرفته و پرسش خود را مطرح کرده‌ام، از آن جمله:

آقای دکتر علی ابریشمی (پزشک، متولد 1307، مقیم مشهد) هجوم ملخ به نواحی تربت حیدریه را، در حدود نیم قرن پیش، شاهد بوده که برای مبارزه با جمعی مأمور شده و در روستاها کوبیدن به طبل و طشت را ملاحظه کرده‌اند. آقای دکتر سیدحسن مرتضوی (پزشک، متولد 1308)، مقیم تهران به نظر ایشان موضوعی قابل تحقیق است، و در پزشکی از امواج صوتی با فرکانس بالا برای شکستن سنگ کلیه بهره می‌گیرند. آقای دکتر حسن تاج‌بخش (عضو ثابت فرهنگستان) با تردید، ضمن اشاره به روستا و ناحیة معروف به «آب ملخ» از نواحی سمیرم و باور عامه که آب چشمه این ناحیه برای نابودی ملخ، کاربرد داشته که با پاشیدن آب‌سارها می‌رسیدند و ملخ‌ها را شکار می‌کردند و خاتمه بخش گفتار ایشان این بیت امیرخسرو دهلوی بود: «فراغت کُشت خسرو را که ترسیدی ز روز بد / ملخ زد کشت دهقان را که می‌ترسید از ژاله ]: تگرگ[»؛ آقایان مهندسان محمدعلی طهماسبی (معاون باغبانی وزارت جهاد کشاورزی در سابق) و علی‌اکبر محسن‌زاده (از مشاوران عالی وزارت پست و تلگراف و تلفن) دربارة ارتعاشات امواج صوتی با بسامد (فرکانس) 16 تا 16000 در ثانیه که گوش آدمی صدا را می‌شنود، و بالاتر از حد شنوایی یا مافوق صوت یا اولتراسون‌ها، و تأثیر آن بر روی حشرات، توضیح دادند. علاوه بر این مرحوم دهخدا نوشته است «آب سار. در قزوین و قمشه و سمیرم فارس نام چشمه‌هایی است که به‌زعم عوام افشاندن آب آن در مزارعی که ملخ بدانجا فرود آمده باشد سبب آمدن مرغ‌سار، که ملخ را دفع و تباه می‌کند، گردد و آن آب را آب مرغان نیز گویند» (لغت‌نامه) در مورد «امواج صوتی بنگریده به دایره‌المعارف فارسی، ج 2) ذیل عنوان «صوت» شرح مفصلی آمده است (ص 1582-1586).

[7]. رشیدالدین فضل‌الله همدانی، آثار و احیاء، به کوشش منوچهر ستوده، ایرج افشار، تهران، مؤسسة مطالعات اسلامی، 1368.

[8]. نامة فرهنگستان (دورة ششم، شماره 1، تیر 1382، ص 413-205) مقالة «پژوهشی در باب القاب طهمورث: زیناوند، دیوبند…» از محمدحسن ابریشمی.

[9]. تحفه‌الغرائب، ص 35.

[10]. محمد بن محمود طوسي، عجايب المخلوقات، ص 622، 624.

[11]. زكريا قزويني (وفات 682 ه‍ ) عجايب المخلوقات را به عربي تأليف كرده و به گمان مرحوم سعيد نفيسي (تاريخ نظم و نثر، ص 146) ظاهراً‌ قزويني آن «كتاب را خود به فارسي ترجمه كرده و ترجمة فارسي آن در نهايت فصاحت است». و به نوشتة نصرالله صبوحي (در مقدمة ترجمة فارسي آن): «گويا فارسي آن را براي شمس‌الدين جويني صاحب ديوان، در دورة هلاكو و آباقا آن ترجمه نموده است»

شاید این مطالب را هم دوست داشته باشید

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *