هوش و ادراک رستنی ها (قسمت دوم)

تأثير تهديد ديگر درختان ميوه در بارآوري آنها از باورهاي رايج ايرانيان بوده كه تاكنون استمرار يافته است. در متون كهن فارسي به نتايج اثربخش تهديد درختان ميوه كه به بار نمي‌نشيند اشاره شده است. از باب نمونه انجام همين اقدام را دنيسري توصيه كرده؛ و زكريا قزويني در قرن هفتم، به استناد منابع كشاورزي كهن نوشته است «صاحب الفلاحه گويد: اگر درختي بار نياورد، مردي تبري گيرد و بردرخت زند، بارآور شود». خواجه رشيدالدين فضل‌الله همداني، دانشمند، طبيب و وزير عصر ايلخانيان در آثار و احياء (كهن‌ترين متن فارسي بر جاي مانده در زمينة كشاورزي، مبتني بر دانش‌هاي بومي و تجارب سنتي ايرانيان در امور فلاحت طي ادوار پيشين) تأليف به سال 700 قمري، اين تجربه را در مورد درختان پسته‌اي كه به ثمر نمي‌نشينند نقل كرده،‌ اما ظاهراً در نتيجه بخشيِ‌آن ترديد داشته است «شنيده‌ام كه اگر جماعتي اره بردارند، و بعضي گويند: اين درخت بار نمي‌دهد مي‌بريم و بعضي گويند: بار خواهد داد، و شفاعت كنند. بعد از آن بار خواهد داد. و حقيقت امر معلوم نيست»[1].

در كتاب علم فلاحت، ظاهراً تأليف ملاعلي بيرجندي (از شاگردان شيخ بهائي، تولد 953 در بعلبک، وفات 1031 در اصفهان) در قرن دهم هجري همين تجربه براي همه درختان مثمري كه به بار نمي‌نشينند از اين قرار بيان شده است «اگر درختي بار نياورد، شخصي تبري به دست گيرد، و دامن بر ميان زند و آستين‌ها را برمالد و بر سبيل قهر به جانب درخت مي‌آيد، و قصد آن مي‌كند كه درخت را بيندازد، و ديگري بيايد، و حمايت كند، و گويد كه: اين درخت را مينداز كه در سال آينده بار خواهد داد. به فرمان خداي عز و وجل در سال آينده بار آورد. به تجربه صحت اين معلوم شده است.»[2]

ظاهراً ملاعلی بیرجندی مطالب مزبور را، بدون ذکر مأخذ، از ارشاد الزراعه (تألیف 921) نقل کرده، زیرا عین همین مطلب در آن کتاب آمده است.[3] تأثير شگفت اين تجربه يا ترفند، در نزد كشاورزان و باغبانان، در اكثر نواحي ايران، زبان‌زد است،‌ و دانشمندان و نويسندگاني چون صادق هدايت (مجموعه نوشته‌هاي پراكنده)، جلال آل احمد ( تات‌نشينان بويين‌زهرا) و هانري ماسه (معتقدات و آداب ايراني) ضمن اشاره به رواج اين باور در بين عامه مردم ايران، شيوه اجراي آن را. هر يك به سبك و سياق نگارش خاص خود بازگو كرده‌اند. نگارنده، اين تجربه را در مورد درخت خرمالو، در سال 1375 انجام داده، و نتيجه بخش بوده است. [4]

 

ب. فريب زيره

زيره يا كراويه (كراويا، عربي آن: كمون) به زيره سبز مشهور، و هم‌اكنون از محصولات زراعي و صادراتي ايران است. فريب زيره، يكي از باورهاي تجربي بسيار قديمي ايرانيان بوده، كه در متون علمي و ادبي كهن فارسي به آن اشاره شده و به منابع عربي نيز راه يافته، و در شمار ضرب‌المثل‌ها درآمده است. مثلاً، ثعالبي نيشابوري (وفات 429 ه‍‌)،‌ در هزار سال پيش، به اين تجربه رايج در عصر خويش، كه به پيروي از سنت‌هاي كهن پيشين، متداول بوده، اشاره كرده است:

مواعيد الكمون، پيمان‌هاي دروغ را به ميعادهاي زيره مثل زنند، از آن روي كه زيره را آبياري نمي‌كنند،‌ بلكه به او وعده آبياري مي‌دهند. مثلاً‌ گويند «غذاً النسقيك و بعد غد نكفيك»: فردا، آبت مي‌دهيم، و آب پس فردا را نيز عهده مي‌گيريم. و بر آن باورند كه اين كشت به همين اميد دادن، هر چند وعده‌ها دروغ (است)، رشد مي‌كند. شاعر گفته «لاتجعلني كمكمون بمزرعه ان فائه الماء اغنته المواعيد.» [5] يعني «مرا چون زيره در كشتزار قرار مده، كه اگر به او آب ندهند، به وعده آن را سرشار مي‌كنند.»

ابوریحان بیرونی (وفات 440) شرحی مبسوط در معرفی «زیره» در کتاب الصیدنه فی طب آورده که مبتنی بر نظرات خود او و اقوال دانشمندان پیشین است. در ترجمة فارسی از نوشتة بیرونی در قرن هفتم (در حدود سال‌های 607-633) ضمن معرفی زیره اشاره به «فریب زیره» شده است:

لیث گوید: «زیره» را به تازی «کمون» گویند… گفته‌اند «زیرة کرمانی» شکم را ببندد، او «]زیرة[ دشتی» است؛ و «زیرة نبطی» برخلاف است، زیرا کِ او قابض نیست… زیرة کرمانی به لون سیاه است و «زیرة پارسی» زرد است. و «کرمانی» به قوت زیادت است، و در کرمان از کوه و بیابان می‌آورند. و عامه چنین گویند که در وقت دانه کردن ]: دانه بستن[ او را آب ندهند، اما هر روز که بیایند نبات او را در آب وعده دهند و گویند: «ما ترا فردا آب خواهیم داد».[6]

در متن عربی نوشتة بیرونی ابیاتی از شاعران عرب با همین مضمون «فریب زیره» آمده است که دلالت بر اشاعة این پندار توسط ایرانیان در بین اعراب دارد[7]؛ از آن جمله ابن معتز (وفات 296) نوة متوکل عباسی[8]، گفته است: «جعلتها بالهجاء فلفله / اذ جعلتنی میاه کمّونا»، که در بی‌وفایی و هجو معشوقش با این مضمون گفته است: «به هجو چون فلفل چاشنی محافلش کردم / زیرا او مرا چون زیره به وعدة آب فریب داد»، دیگری گفته: «واصبحت کالکَمّون ماتت عُروقه / و اًغصانه ممّا یُمَنّونَه خضر» شاعر اشارة تلویحی به فریب زیره دارد که گیاه با وعده‌های آب به خشکیدن نزدیک شده است: «مانند زیره گشته‌ام، سستی گرفته ریشه‌ها / و شاخه‌ها از آنچه ناتوان کند سبزه را ]در دانه بستن[»؛ دیگری گفته: «تمنّنِی مُنی الکمّون حتّی / طعمت و لا اری شیئاً یکون»، یعنی : «اشتیاقم را چون زیره ]به وعدة آب[ برانگیخته چونان که / سخت امیدوار گشته‌ام، اما نمی‌بینم ]آب[ چیزی که باید بوده باشد»؛ دیگری گفته: «اذا جئته یوماً احال علی غد / کما یعد الکمّون من لیس یصدق»، یعنی: روزی نباشد که به نزدش روم هرگاه، کار به روز دگر وانگذارد / همان سان که به زیره وعدة ]آب[ دهد کسی که راست نگوید».[9]

محمد بن ابي‌بكر رازي، در سال 666 قمري، بيت عربي آخري را در شمار امثال و حكم ثبت كرده است.[10] نظامي گنجوي در مثنوي اقبال‌نامه (خردنامه اسكندري) اشاره به فريب زيره دارد:[11]

ز هرچِ آن نيابي شكيبنده باش به اميد، خود را فريبنده باش
امید خورش بهتر است از خورش به وعده بُوَد زیره را پرورش
نبيني كه در گرمي آفتاب حرام است بر زيره جز زيره آب
چو زيره به آب دهن مي‌ شكيب به آب دهن زيره را مي‌فريب

اين دو بیت هم از مضامين خاقاني شرواني، در قرن ششم، است:

زيره آبي دادشان گيتي و ايشان بر اميد اي بسا پلپل كه در چشم گمان افشانده‌اند…
چون پلپلم بر آتش نعره زنان و سوزان كز زيره آب دادن جانان چه خواست گويي…

شادروان ضياء‌الدين سجادي، در توضيح بيت اول خاقاني مي‌نويسد: «زيره آب دادن كنايه از وعده و فريب دادن است، زيرا معروف است كه زيرا را آب نمي‌دهند، و زارع همواره به زراعت زيره وعده آب مي‌دهد، ولي هرگز آب نمي‌دهد.»[12]

حسام‌الدين حسن بن عبدالمؤمن خويي در قرن هفتم در يكي از رسالات خود با عنوان نزهه الكتاب و تحفه الاحباب، در اين بيت اشاره به اين سنت كهن باغبانان ايراني دارد:

«من زيره نيم كه باغبانم بي آب به وعده تازه دارد».[13]

خواجه رشيدالدين فضل‌الله همداني نوشته است «زيره، به عربي كمون گويند، و آن را به ديمه كارند. و آن را آب ندهند بهتر باشد. و آنچه گويند: هر روز دهقانان زيره را وعده آب دهند كه آب خواهيم داد، و ندهند، اين معني ]فريب زيره[ است».[14] صاحب فرهنگ رشيدي، در قرن يازدهم، نوشته است «زيره آب دادن: فريب دادن وعده دادن؛ چه زيره را به آب وعده دهند كه آب خواهيم داد، پرورش دهند.»

ظاهراً تا اوايل قرن حاضر نيز، در برخي از نواحي خراسان، گول زدن يا فريب زيره، با نمايشي از آبياري، در مزارع زيره رايج بوده است. احتمال دارد، هنوز هم در برخي از قلمروهاي فرهنگ ايراني فريب زيره به وعده آب دادن، يا با نمايش آبياري، معمول باشد. زيره سبز را در برج‌هاي قوس تا حوت (آذر تا اسفند) به صورت ديم مي‌كارند، وقتي بارندگي بهاري كافي، و به موقع باشد، يقيناً محصول زيره مطلوب و فراوان است. اما اگر بارندگي‌ها، مخصوصاً به هنگام دانه بستن زيره ناچيز، يابي موقع، باشد، مسلماً محصول زيره اندك يا بدون عايدي خواهد بود. عمليات فريب زيره اکنون رايج نيست، اما شيوة کهن دیگری در برخي از نواحي روستايي خراسان، دهان به دهان نقل شده و رواياتي كم و بيش متفاوت از آن در اذهان باقي است. آنچه كه صاحب اين قلم از قول پدربزرگ مادريم (مرحوم ملارجبعلي دوستي) شنيده، با شيوه‌اي كه آقاي رجبعلي دوستخواه احمدي (در حدود سال 1342، به هنگام خدمت در بانك كشاورزي تربت جام) برايم نقل كرد تقريباً مطابقت دارد. برابر اين روايات عمليات فريب زيره‌زارها به اين ترتيب بوده است:

وقتي بارش‌هاي بهاري، هنگام دانه‌بندي گياه، به تأخير بيفتد، صاحبان مزارع زيرة يك روستا، به صورت جمعي، نمايشي بس عجيب و جالب، از يك آبياري شبانه را ـ بدون آن كه آب در جويه‌هاي مزارع زيره روان باشد ـ در چند قسمت به اجرا در مي‌آورند. به اين ترتيب كه عده‌اي با بيل و تعدادي با فانوس و معدودي با ظرفي آب يا آفتابه، در مزارع زيره پراكنده مي‌شوند. در هر كشتزار سه تا شش نفر به اجراي نمايش مي‌پردازند. يكي از آنها آفتابه يا ظرف آب را سردست گرفته و تدريجاً آب را مي‌ريزد و صداي «شُرشُر» آب را در فضا بلند مي‌كند، يكي فرياد مي‌زند فانوس را جلو بياور تا راه كَرت (در اصطلاح خراساني «كاله») را باز كنم، آن ديگري بيل را در خاك فرو مي‌برد، و باز كردن راه آب را تمام و كمال با ضربات بيل، همراه با شرشر‌ آب، اجرا مي‌كند. فرد ديگر راه كَرت را كه گويي آبياري و سيراب شده مي‌بندد. آن ديگري، نام فرد فانوس به دست را صدا مي‌زند؛ مثلاً مي‌گويد حسنعلي فانوس را جلو بياور تا ببينم آن كرت پر شده است، يا نه. به همين ترتيب، نمايش‌هاي پر سر و صدايي در زيره زارها به اجرا در مي‌آيد. عجبا،‌كه از فرداي آن شب، شادابي و طراوت مزارع زيره آغاز مي‌شود و با اين تمهيد فريبا، گياه زيره، دانه مي‌بندد، و آن سال كشاورزان محصولي مطلوب و عايدي سرشار دارند!

به قرار اطلاع در برخي از نواحي بيرجند و قاينات، فريب درختچه زرشك نيز، به هنگام دانه بستن، كم و بيش مشابه همان شيوه فريب زيره متداول بوده است؛ و شايد در روستاهاي دور دست و ديگر قلمروهاي فرهنگ ايراني نيز رايج باشد.

به هر حال، باور فريب زيره، تجربه‌اي كهن و ايراني است كه همچون آزمون دوم و سوم باكستر، دلالت بر هوش و ادراك يا احساس گياه دارد؛ با اين تفاوت كه زيره از نظر حساسيت و ادراك يا نيروهاي ناشناخته ديگر، به پاي كاكتوس موسوم به «خون اژدها» نمي‌رسد يا شكيبايي‌هاي او در برابر فريب‌ها فراوان نيست.

به بحث در باب هوش و ادراك رستني‌ها پايان مي‌بخشد، بدان اميد كه فناوران و پژوهندگان ايراني، با ابداعات و آزمون‌هاي نوين، گشاينده راز اين گونه باورها و تجربه‌هاي پيشينيان باشند، تا از قافله به سرعت در حال حركت دانش‌هاي جديد جهان امروز باز نمانيم.

[1]. دنيسري، نوادر التبادر، 247؛ زكريا بن محمد قزويني، عجايب المخلوقات و غرائب الموجودات، به كوشش نصرالله صبوحي، تهران، (136، ص 329)؛ رشيدالدين فضل‌الله همداني، آثار و احياء، به كوشش منوچهر ستوده و ايرج‌افشار، تهران، 1368، ص 29.

[2]. علم فلاحت و زراعت، از مؤلفي ناشناخته، احتمالاً از ملاعلي بيرجندي، به كوشش نجم الدوله، منضم به كتابي با عنوان: علوم ايراني، (كتاب دوم، تهران، 1323 ه‍ ، ص 19). كتاب علم فلاحت و زراعت، توسط احمدرضا ياوري با عنوان مقدمه‌اي بر شناخت كشاورزي سنتي ايران (تهران، 1359) تجديد چاپ شده است.

[3]. قاسم بن یوسف ابونصر هروی، ارشاد الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، دانشگاه تهران، 1346، ص 167، 168.

[4]. در پاييز 1375، در نياوران، در منزل يكي از دوستان (آقاي سيدعبداله قرشي) بودم، درخت خرمالوي تناوري عرصة زيادي از صحن منزل را گرفته بود. پرسيدم چرا خرمالو ندارد، گفت ابداً ميوه نمي‌دهد. گفتم اره اي بياوريد تا من علاجش كنم. دوستم اره‌اي آورد، و من اره را به درخت نزديك كردم. دوستم، كه ابداً از اين تجربه چيزي نمي‌دانست، گفت مي‌خواهي چه كار كني؟ گفتم مي‌خواهم درخت را ببرم. سراسيمه شد، كه گناه دارد، درخت افكندن عمر را به باد مي‌دهد، من بيشتر اصرار كردم، او دستم را گرفت؛ گفتم به جان خودم، اگر سال ديگر ميوه ندهد، مي‌آيم و آن را قطع مي‌كنم. سال بعد دوستم مرا فرا خواند كه بيا و ببين درخت خرمالو از كثرت ميوه، شاخه‌هايش مي‌شكند. من اين تجربه را برايش تعريف كردم. اين درخت خرمالو بالنده و ثمربخش موجود است.

[5]. ابومنصور ثعالبي نيشابوري، ثمار القلوب في المضاف و المنسوب، ترجمه رضا انزابي نژاد، مشهد، 1376، ص 505.

[6]. ابوریحان بیرونی، صیدنه، ترجمة ابوبکر بن علی کاسانی، به کوشش منوچهر ستوده ـ ایرج افشار، تهران، 1358، ص 608، ذیل شماره 6875 «کمون».

[7]. ابوریحان بیرونی، صیدنه، ترجمة ابوبکر بن علی کاسانی، به کوشش منوچهر ستوده ـ ایرج افشار، تهران، 1358، ص 608، ذیل شماره 687 «کمون».

[8]. ابن متعز (ابوالعباس عبدالله) فرزند خلیفه متعزبن متوکل، زندگی سراسر عیاشی و شرابخوری و سماع و ساز و غزل داشت، و از پی نخجیر در کوه و دشت می‌تاخت (حنا الفاخوری، تاریخ ادبیات زبان عرب، ترجمة عبدالمحمد آیتی، تهران، توس، 1363، ص 408).

[9]. ابوریحان بیرونی، الصیدنه فی‌الطب، به کوشش عباس زریاب، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1370، ص 542، ذیل شماره 621 «کمّون»؛ همو، همان کتاب، ترجمة باقر مظفرزاده، تهران، فرهنگستان زبان فارسی، 1383، ص 878، ذیل «کمّون»»، ادبیات عربی از چاپ مرحوم زریاب و ترجمة فارسی آنها از چاپ آقای مظفرزاده اخذ شده است.

[10]. محمد بن ابي‌بكر عبدالقادر رازي، امثال و حكم، ترجمه فيروز حريرچي، دانشگاه تهران، 1371، ص 190، 203.

[11]. نظامي گنجوي، خمسه، تهران، انتشارات اميركبير، 1366، ص 1259؛ اقبال نامه، ص 123.

[12]. ديوان خاقاني شرواني، به كوشش ضياءالدين سجادي، تهران، 1357، ص 106، 681 ، 1015.

[13]. حسام‌الدين خويي (زنده به سال 709 ه‍ )، مجموعة آثار حسام‌الدين خويي، به كوشش صغري عباس‌زاده، تهران ميراث مكتوب، 1379، ص 213.

[14]. خواجه رشيد‌الدين فضل‌الله همداني، آثار و احياء، ص 161.

شاید این مطالب را هم دوست داشته باشید

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *