هوش و ادراک رستنی ها (قسمت اول)

انسان و گياهان

تاريخچه توجه آدميان به گياهان و درختان به روزگار ميوه چيني و غارنشيني انسان باز مي‌گردد. همين دقت و توجه، كشف خواص و خصوصيات برخي از رستني‌ها را در پي داشت، كه به مرور زمان منجر به شناخت برخي از غلات، حبوبات و ديگر مزروعات و بعضي از درختان ميوه، و شيوه‌هاي كاشت و پرورش آنها، در دوران‌هاي پيش از تاريخ شد. بي‌گمان در طول تاريخ، به همان نسبت كه فرهنگ و تمدن بشري، با تحولات مثبت، سير صعودي داشته، ‌شناخت انسان از رستني‌ها رو به افزايش بوده است. تا آنجا كه امروز دانش و فنون مربوط به رستني‌ها، درختان و هر يك از مزروعات، داراي رشته‌هاي بسيار مختلف، با شعبات متعدد تخصصي است و هر لحظه بر دامنه و عمق اين معلومات، و اطلاعات انبوه، افزوده مي‌شود. با همه اينها، هنوز شناخت انسان از رازها و شگفتي‌هاي دنياي نباتات، و خواص و خصوصيات رستني‌ها، بسيار اندك و ناچيز است. اما علوم و فناوري‌هاي جديد، شيوه‌هاي شناخت شگفتي‌ها و كشف رازهاي گياهان را سرعت و سهولت خارق‌العاده‌اي بخشيده است و ما، هر روز و هر لحظه، شاهد دستيابي دانشمندان بر بسياري از ناشناخته‌هاي جهان هستي، و نيز كشف راز ورمزهاي بسي شگفت‌انگيز عالم نباتات، هستيم.

از جمله مطالعات و تجارب دانشمندان، مساعي توفيق‌آميز آنان در باب احساسات يا نوعي شعور در گياهان است، كه برخي از يافته‌هاي آنان با باورهاي كهن ايرانيان تا حدودي مطابقت دارد. زيرا نياكان ما به تجربه دريافته بودند كه برخي گياهان و درختان داراي هوش و ادراك يا نوعي احساس و عواطف‌اند. در اين مقاله، نمونه‌هايي از تجارب نوين و باورهاي كهن را به صورت انتقادي و مقايسه‌اي مورد بررسي قرار مي‌دهيم.

آزمون‌هاي علمي نوين

سال‌ها پيش، دكتر برام، متخصص مهندسي ژنتيك گياهان، و همكارانش از دانشگاه «رايس» در تگزاس، پس از تجاربي طولاني، تأثير تحريك تماسي در گياه را به صورت عيني مشاهده كردند و دريافتند كه در گياهان ژني وجود دارد كه در برابر تحريك تماسي پاسخ مي‌دهد. دكتر برام در اين خصوص مي‌گويد: با لمس گياه، ژن‌هايي فعال مي‌شود، نوعي سيستم عصبي شيميايي به كار مي‌افتد و اطلاعات را به ديگر قسمت‌هاي گياه مي‌فرستد كه موجب فعال شدن اين ژن در نقاط ديگر گياه مي‌شود. دكتر برام مي‌افزايد: نقش تحريك تماسي، در فيزيولوژي گياهي بسيار حائز اهميت است و نتايج آزمايشي‌هاي قبلي نيز نشان داده است كه لمس و نوازش گياه موجب رشد آن مي‌شود.[1]

چند سال پيش، يك كارآگاه پليس بازنشسته در آمريكا، با نام باكستر، با مختصر تغييري در يك دستگاه دروغ‌سنج و با وصل كردن كاتدها و آندهاي گالوانومتر به نوعي كاكتوس ـ كه آن را «خون اژدها» مي‌نامند ـ به نتايج عجيبي رسيده است. باكستر پس از اخذ نتايج مطلوب از آزمايش خود، در معرض عام، دستگاه ابداعي خود را «پسيكو گالوانومتر» ناميده است. باكستر دستگاه را در گوشه‌اي از اتاق نصب كرد و در گوشه ديگر تعدادي ميگوي زنده در تنگ بلورين آب، و در كنار آن ظرف آب جوشان قرار داد تا به شيوه معمول ميگوها را بپزد. هر بار كه او يكي از ميگوها را در آب جوش مي‌انداخت، در آن طرف اتاق،‌ گياه كاكتوس حساسيتي شديد بر روي دستگاه پسيكوگالوانومتر انعكاس مي‌داد گويي از مرگ فجيع حيوان در آب جوش شكنجه مي‌شد (تعبير حساسيت گياه به شكنجه، از خود باكستر است). سپس باكستر، ميگويي را كه پخته بود، يك بار بيرون آورد، و مجدداً در آب جوش انداخت تا ببيند آيا تماس يك ميگوي پختة بی‌جان چنان كيفيتي در گياه و انعكاس در دستگاه را برمي‌انگيزد، يا نه؟ او ملاحظه كرد كه در مرحلة دوم گياه واكنشي نداشته و دستگاه حساسيتي را ضبط نكرده است. باكستر در مرحله ديگر، برخاست و به طرف گياه رفت، كبريت را برداشت، و با تصميم به سوزاندن چند تيغ گياه جلو رفت. با نهايت حيرت مشاهده كرد كه از همان لحظة خطور فكر سوزاندن خارهاي كاكتوس به ذهنش، گياه حساسيت نشان مي‌دهد و دستگاه نوساناتي را ضبط مي‌كند. اما قابل توجه آن كه اين نواسانات، به شدت نوسان جوشاندن ميگوي تازه (يا در واقع قتل جانور زنده) نرسيد، و گياه نسبت به مرگ موجودات زنده حساسيت شديدتر از آزار و شكنجه خود نشان داد.[2]

باكستر آزموني ديگر را با كمك شش دانشجو انجام داد و طي آن هوش يا ادراك عجيب گياهان را به معرض نمايش گذاشت. به اين ترتيب كه او دو گياه كاكتوس را در اتاقي قرار داد. آنگاه به قيد قرعة مخفي، و به طور اتفاقي، يكي از دانشجويان را انتخاب و مأمور كرد كه پنهاني وارد اتاق شود، و يكي از دو گياه را نابود كند. پنج دانشجوي ديگر، و نيز خود باكستر، نمي‌دانستند و نمي‌توانستند بفهمند كه دانشجوي منتخب و مأمور نابود كردن، يكي از آن دو گياه، چه كسي است. دانشجوي منتخب، و ناشناخته، گياه را در حضور گياه ديگر، نابود كرد. آن‌گاه باكستر شش دانشجو را در بيرون اتاق گرد‌ آورد و در همان هنگام، گياه زنده را به دستگاه پسيكوگالوانومتر متصل كرد تا ببيند آيا گياه زنده، نسبت به دانشجوي نابود‌كننده گياه، حساسيت نشان خواهد داد؟ از دانشجويان خواست كه يكي يكي، با فاصله و به نوبت وارد اتاق شوند. هر دانشجوي بي‌گناه كه وارد اتاق مي‌شد، گياه هيچ حساسيتي نشان نمي‌داد، اما از لحظه‌اي كه دانشجوي نابود‌كننده گياه (گناهكار) وارد اتاق شد، گياه واكنش نشان داد و دستگاه نوسانات ناشي از حساسيت را ضبط كرد. با اين آزمون، باكستر و بينندگان اين آزمون، دانشجويي را كه گياه اول را نابود كرده بود، توسط واكنش‌هاي گياه دوم كه شاهد ارتكاب جرم بود شناسايي كردند.[3]

باورهاي تجربي پيشينيان

بار نگهداري درختان ميوه

در برخي از متون كهن فارسي، شيوه‌هاي شگفتي، براي پيش‌گيري از ريزش ميوة درختان، مندرج است كه شباهتي به آزمون (تحريك تماسي گياه و فعال شدن ژن‌هاي محرك سيستم عصبي و شيميايي) پيش گفته دارد. مثلاً، شهمردان ابن ابي‌الخير، در سال 488 قمري، در ذيل عنوان «در نگاهداشتن درخت و بَر ]ميوه[ و نهال» شيوه‌هايي را توصيه كرده است. از آن جمله، براي درختاني كه ميوة آنها، قبل از رسيدن، مي‌ريزد، دستورالعملي ارائه داده است. مطابق نوشتة او بايد مقداري از خاك پاي درخت را، در زير ناحية يقه، برداشته؛ و اطراف ريشه را «گشادگرداني» و سپس «طوقي ]حلقه‌اي[ از سرب در بن درخت كني، يا ميخ‌هايي از چوب بلوط نزديكش به زمين فروبري، و اين همه ]نتيجه‌اش[ آن است كه نهال ببالد و بنازد و بر آنچه ]ميوه[ دارد نگاه دارد نيفشاند»[4] در ورزنامه ـ كه اصل آن از يوناني به پهلوي و سپس به عربي، و احتمالاً در قرن 4 يا 5 توسط دانشمندي ناشناختة خراساني يا ماوراء‌النهري به فارسي ترجمه شده ـ مطلبي مشابه با توصيه‌هايي ديگر نقل شده است:‌ « … آن بيخ‌هاي او ]درخت[ را كه بر روي زمين دارد توق ]طوق، توغ[ ها كنند از آنك ]: سرب[ … و از چيزهاي دگر كه درخت بار نيفكند آن است كه سنگي بجويند كه در اوشكافها بود، و يا سوراخي كه آن نه مردم سفته بود، و آن شكاف‌ها نه مردم كرده بود؛ و پس، از آن ]شكاف‌ها يا سوراخ[ در او ]: درخت[ درآويزند» (ص 90).[5] فرزانة ناشناختة ديگري در قرن ششم قمري، در پاسخ به اين پرسش «درختي كه بار فراتن نگيرد چه حيله بايد كردن؟»، توصيه‌هايي دارد، از اين قرار:

گفته‌اند كه بهري از بيخ‌ها ]ريشه‌ها[‌ي آن كه بر روي زمين باشد بايد زدن و باقي بيخ‌ها كه در زير ]خاك‌[ باشد با ديد ]بازديد[ بايد آوردن، و يك‌يك مي‌شكافتن، و در هر شكافي سنگي در كوفتن، چنانكه در ميان درخت در شود. آنگاه به گِل و سرگين ]كود حيواني[ بينباشتن. و گروهي گفته‌اند كه: اصل ]ريشة[ درخت ببايد شكافتن و ميخي از چوب بلوط يا از چوب جوز ]گردو، چهار مغز[ درو فرو كوفتن تا به صلاح بازآيد، و ميوه بيرون آيد، و كاه با گِل آميخته در بن درخت‌هاي بي‌هنر ] انباشتن[ سخت نافع باشد، خاصه كاهِ]بوتة[ باقلي…[6]

ابوبكر مطهر جمالي يزدي، در سال 580 قمري، گفته است «اگر از سرب طوقي كنند، و در شاخي درخت افگنند بار بسيار آرد، و هيچ نه افگند».[7] مطلب مزبور با نوشتة شهمردان ابي‌الخير تفاوت دارد. شمس‌الدين محمد دنيسري، در سال 669 قمري، توصيه‌اي در مورد افزايش ميوه ]بَر[ درخت زيتون دارد «ميخي چند از ]چوب[ درخت بلوط، پيرامن درخت زيتون زنند بر بسيار آرد».[8] قاسم بن يوسف ابونصر هروي، در سال 921 قمري، در ذيل عنوان «معرفت اموري كه به آن بار درخت نريزد»، از جمله نوشته است: «اگر طوقي از سرب بسازند، و گرد درخت بگردانند، در موضعي كه درخت اندر زمين جدا مي‌شود ]در زير ناحية يقه قرار دهند[ هيچ از ]ميوة[ آن ساقط نشود. اگر زمين گِرد درخت را بكاوند]بِكَنَند، حَفر كنند[ و آن بيخ ] ريشه[، كه نزديك به روي زمين بود، شق كنند، و سنگ ]ي[ را در آن شق نهند، و بعد از آن خاك بر روي آن ريزند، ميوة آن درخت سالم بماند. و اگر كاه باقلا در آب كنند يك هفته، و بعد از آن گرد بر گرد درخت ]را[ حفر كنند يك ذرع، و دو سبو از آن آب در حفره ريزند اگر درخت خرد باشد، و سه سبو اگر بزرگ باشد. تا سه روز اين دستور عمل كنند بارِ آن درخت ساقط نشود».[9]

عبدالعلي بيرجندي (وفات 934 ه‍‌) كه ظاهراً متن عربي كتاب الفلاحه يا كتاب الزّرع (كه تحت عنوان ورزنامه به فارسي ترجمه شده) و متون كهن عربي و نيز فارسي در زمينة امور كشاورزي در اختيار داشته شرح بيشتري دربارة پيشگيري از ريزش ميوة درختان نقل كرده است:

معرفت اموري كه بار درخت به آن نريزد. در ميان غله گياهي مي‌باشد كه دانة سياه‌گرد دارد، و چون با غله مخلوط شود آرد گندم آن تلخ شود و آن را عرب «زوان» گويد و اطباء آن را «شيلم» گويند؛ چون از آن گياه، به شكل حلقه چيزي سازنده، بر شاخ بلندتر درخت بندند ميوة آن ساقط نشود. ]تجارب ديگر:[ اگر دو سرطان ]: خرچنگ[ يا سه سرطان بر درخت آويزند بار آن به سلامت ماند؛ و اگر طوقي از سرب بسازند… و اگر زمين گرد درخت را بكاوند و آن بيخ كه نزديك به روي زمين بود شق كنند و سنگ دراز در آن شق نهند و بعد از آن خاك بر روي آن ريزند ميوة آن درخت سالم بماند؛ و اگر سنگي به دست آورند كه سوراخ اصلي داشته باشد، بي آنكه كسي آن را سوراخ كرده باشد، و آن سنگ بر درخت بندد بار آن درخت ساقط نشود…[10]

محمد يوسف نوري، نويسندة باارزش‌ترين كتاب در زمينة امور فلاحت و باغباني در عصر قاجاريه، توصيه‌هاي جالبي دربارة درختان پسته، كه ميوه آنها مي‌ريزد، دارد: «اگر ثمرة درخت پسته در درخت باشد و ساقط شود، نيم دينار ] در حدود 2 گرم[ طلاي خالص بي‌غش گرفته، چهار ميخ از آن درست نموده؛ از بيخ ساق جوار آن درخت با زمين يك شبر ]وجب[ خاك پس نموده ]بردارند[، چهار ميخ را در چهار طرف آن ساق فرو نمايند و بكوبند، و خاك را به جاي خود برگردانند، ثمرة آن ثابت خواهد ماند».[11]

اگر چه شيوه‌هاي مزبور عاميانه، و ظاهراً غيرعلمي، مي‌نمايد،‌اما نبايد فراموش كرد كه: اولاً، برداشتن خاك پاي درخت، در حد يك وجب و بيشتر، خود موجب تهوية خاك، و نيز ايجاد نوعي تحريك تماسي موقت ريشه است. ثانياً، شكافتن ريشه‌هاي جانبي و فرو كوفتن ريگ يا ميخ چوبين از جنس گردو يا بلوط نيز موجب تحريك تماسي پايدارتر، و مآلاً كنش واكنش‌هايي در آوندها و شيره‌هاي آوندي مي‌شود، كه البته قابل بررسي است. ثالثاً انباشتن پاي ريشه‌هاي درخت از گِل و كود يا كاه و آبِ باقلا و غيره موجبي براي تقويت حيطة تغذية آنها خواهد بود. رابعاً، حلقة سرب در زير خاك پاي طوقة درخت، و نيز ميخ‌هاي طلا، يا در واقع سوزن‌هاي زرين، نوعي تحريك ملامسه‌اي پايدار، بر روي بافت‌هاي ريشه و آوندهاي چوبي و آبكش ايجاد مي‌كند. به خصوص پس از آبياري يا بارندگي، با رسيدن رطوبت به اطراف ريشه ـ با توجه به املاح خاك و بار الكتريكي منفي زمين، و رسانا بودن حلقه و ميخ‌هاي فلزي ـ در حيطة رطوبت ريشه فعل و انفعالات الكتروشيمي (Electrochimie) انجام مي‌شود، كه جريان آن بستگي به نوسان ميزان رطوبت و املاح موجود در خاك دارد. درواقع به گونه‌اي تحريك ملامسه‌اي منقطع در اطراف ريشه به وجود مي‌آيد، كه به قول دكتر برام (متخصص مهندسي ژنتيك گياهان)، ژن‌هايي فعال مي‌شود، و نوعي سيستم عصبي شيميايي به كار مي‌افتد. طبيعي است كه اين جريان الكتروشيمي از ريشه به همه اندام‌‌هاي درخت، از جمله نسوج ميوه‌ها، و دنبالة اتصال آنها به شاخه، هدايت مي‌شود. با اين همه تجربة شيوه‌هاي مزبور مي‌تواند ـ توسط كارشناسانِ مراكز تحقيقات كشاورزي و باغباني ـ‌ مورد آزمون قرار گيرد.

در برخي از متون كهن ايراني، تجربه‌اي داهيانه نقل شده، كه مبتني بر سنت‌هاي قديمي‌تر پيشين است. اين تجربه شباهتي به آزمون تجربي باكستر دارد، كه چون قصد يا نيت سوزاندن خارهاي كاكتوس به ذهنش خطور كرد، در گياه واكنشي پيدا شد، كه دستگاه پسيكوگالوانومتر درجة حساسيت آن را مشخص مي‌كرد. آن تجربه را شهمردان بن ابي‌الخير (اهل ری)، در نزهت‌نامة علائی (تألیف 488) از اين قرار نقل كرده است:‌اگر درخت ميوه، ثمره نگاه ندارد و بريزد، بايد «به روز هرمزد ]روز اول هر ماه شمسي[ از ماه آذر، تبري بر دست‌گيري، و به نزديك درخت آيي، و گويي: هان]![ اگر بَر ]: ميوه[ بيفشاني، ترا بيفكنم … ]سال بعد[ ببالد و بنازد و بَرآنچه دارد نگاه دارد». همو دربارة نخل مي‌گويد «اگر درخت خرما برنيارد، يكي تبري به دست گيرد و چنان نمايد كه بخواهد ]نخل را[ فكندن؛ و ديگري در او آويزد، و دستش بگيرد، و گويد : من پايندان ]ضامن[ او شوم، و در پذيرفتم كه سال ديگر بر بيارد، و اگر بَر نياورد آنگاه بيفكن. سال ديگر بَر بسيار آرد».[12] همو، در ذیل عنوان «چند خاصیت» از جمله به نقل نمونه‌هایی از «خاصیت و تأثیر آواز» پرداخته و در ضمن آن به تأثیر «نیت و قول و عمل» یعنی «پندار، گفتار و کردار» اشاره کرده و در پی آن از تهدید درختان بارور که میوه نمی‌دهند سخن گفته است:

… در خبر همی آید: «نیت المؤمن خیر من عمله»، از آنکه نیّت صافی از صدق دل باشد، و گفتار از نیت برتر است، از آنکه کارهای این جهانی بدین سه پیوسته است: «نیّت» و «قول» و «عمل» و پارسیان «منش»، «گویش» و «کنش» گویند… و رازیان ]اهالی ری[ گویندک «چون نام سگ بری سنگ به دست دار»… دیگر، درخت خرما و جَوز ]معرب «گَوز»: گردو[ و انجیر چون بَر ]میوه[ نیارد خداوندش تبری تیز بردارد و بیاید، و نماید که بخواهم فکندن، و دیگری دست او بگیرید و گوید من ضامنم که دیگر سال بَرآرد، سال دیگر بَرِ خوب آرد.[13]

كتاب مجمل‌الحكمه، از متون فارسي اوايل قرن هفتم، در بردارنده رسالاتي با مطالب مبتني بر دانش‌ها و تجارب پيشينيان است. در رسالة «هفتم از طبيعيات» كه به «اجناس نبات» اختصاص يافته،‌با شرحي از عنايات حق تعالي در پديد آوردن آباء علوي (افلاك و آسمان‌ها)، امهات اربعه (عناصر يا آخشيج‌هاي چهارگانه: آتش، باد، خاك و آب) و مواليد ثلاثه (حيوان و نبات و معادن)‌ آورده و طي شرحي دلنشين، شباهت‌هاي درخت خرما و حيوان را شرح داده، و از تأثير تهديد نخل در بارآوري آن سخن گفته، و تلويحاً به عمل گرده‌افشاني بر روي نخل ماده و باروري آن، همچون گشن گيري حيوان ماده، اشاره كرده است:

… شريف‌ترين معدني ياقوت است… و بهترين حيواني مردم است… و بهترين نبات ]نخل[ خرماست، از آنكه: اگرچه به صورت نبات است، به معني ]با ويژگي‌هايي از[ حيوان است ]چون[ اگر او را سر ببرند بميرد، و اگر ميخي به جاي دل او ]رأس نخل[ فرو برند بميرد؛ و اگر اره بر تن او نهند، آنگاه كه او بار نيارد، و او را تهديد كنند كه اگر سال آينده بار نياري تو را ببريم ]سال بعد[ بار آورد. و همچنان كه حيوان را فَحل ]گُزينش گَشن (نر) براي باروري حيوان ماده[ كنند از ]گَردة نخل[ نر بعضي در دهان ]تخمدان[ وي ]نخل ماده[ نهند حامل ]بارور[ شود.[14]

[1]. ضميمه روزنامه اطلاعات، شماره 21919، شنبه 7 خرداد 1379، ص 3 «گياهان را نوازش كنيد».

[2]. برگرفته از: مجموعه مقالات درباره طب سنتي ايران، تهران، 1362، ص 121 و 122، مقاله «بررسي طب سنتي و زندگي گياهان» نوشته اميرحسين رومي.

[3]. پيش شماره مجله باغدار (ضميمه دامدار شماره 29) «آيا مي‌دانيد گياهان هم حافظه دارند.»

[4]. شهمردان بن ابي‌الخير، نزهت‌نامة علائي، به كوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362، ص 246.

[5]. ورزنامه، فسطيوس بن اسكوراسيكه (ترجمة فارسي از مترجمي ناشناخته)، به كوشش حسن عاطفي تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1388.

[6]. يواقيت العلوم، از مؤلفي ناشناخته در قرن ششم، به كوشش محمدتقي دانش‌پژوه، تهران، 1345، ص 227.

[7]. ابوبكر مطهر جمالي يزدي، فرخ‌نامه، به كوشش ايرج افشار، تهران 1346، ص 193.

[8]. شمس‌الدين محمد دنيسري، نوادرالتبادر لتحفه البهادر، به كوشش محمد تقي دانش پژوه و ايرج افشار، تهران، 1345، ص 250.

[9]. قاسم بن يوسف ابونصر هروي، ارشاد الزراعه، به كوشش محمد مشيري، تهران، 1356، ص 168.

[10]. بيرجندي، عبدالعلي، معرفت فلاحت، به كوشش ايرج افشار، تهران، ميراث مكتوب، 1387.

[11]. حاجي محمد يوسف نوري، مفاتيح الارزاق (نسخه خطي منحصر به فرد موجود در كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، در سه جلد، به شماره 9914 تا 9916، ميكروفيلم به شماره 5838)، ج 3، ورق 98؛ و نيز پسته ايران، تأليف محمد حسن ابريشمي، تهران 1373، ص 176.

[12]. شهمردان بن ابي‌الخير، نزهت‌نامه علائي، 214.

[13]. همو، همان کتاب، ص 526، 527 به اختصار.

[14]. مجمل الحكمه (ترجمه گونه‌اي از رسائل اخوان الصفا)، به كوشش محمدتقي دانش‌پژوه ـ ايرج افشار، تهران، 1375، ص 185، 186 به اختصار.

شاید این مطالب را هم دوست داشته باشید

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *