استاد ایرج افشار دربارة مقالة حاضر شرحی شیوا، در فصلنامة بخارا (شماره ۱۶، اسفند ۱۳۷۹)، نوشتهاند که مایة تشویق بیش از پیش این هیچمدان در نگارش این گونه پژوهشها شده است:
مضامین نوشتهای که از آقای محمدحسن ابریشمی دربارة نُقل در مجلة معارف (شمارة ۲ پیاپیِ ۵۰، آبان ۱۳۷۹) چاپ شده در جمعی از دوستان نَقل و نُقل مجلس شد. کوششهای او را دربارة زعفران و پسته که به صورت دو کتاب مستقل چاپ شده است میشناختم؛ ولی در خیالم خطور نمیکرد دربارة مطلبی عادی و کوچک ذخیرهای بدین تفصیل و شیرینی در صندوق یادداشتهای خود داشته باشد. معلوم میشود تتبع ایشان در متون، که بیشتر برای شناساندن معارف کشاورزی ایران بوده، موجب شده است مواد دیگری را که با تاریخ فرهنگی ملت ما مرتبط است گرد آورد و بدین شسته رفتگی در جامة مقالهای عرضه کند. خصوصیت نوشتة او درین است که برای مطالبی از نوع زعفران، پسته، نقل، خرما و و و و همان کاری را کرده است که صد سال پیش لوفر در کتاب سینوایرانیکا Sino -Iranica انجام داد. لوفر چینشناس بود و با مباحث ایرانی آشنایی عمیق داشت. در آن کتاب گیاهان و ادویهای را که منشأ ایرانی یا چینی دارند و میان دو ملت تبادل یافتهاند بطور عالمانه و برمبنای زبانشناسی، فرهنگی، فلکوری و تاریخی معرفی کرده است.
امروز ابریشمی از ایرانشناسان است. ایرانشناسی که دانستن تاریخ ادبیات و جغرافیا و تاریخ ایران در چنبرة علمی اوست. مباحثی که پس از شادروان پیر استاد ما ابراهیم پورداوود در زبان فارسی دربارةگیاهان و آثار و احوال آنها توسط ابریشمی طرح میشود همان خصوصیت را دارد.
از همین مقالة شیرین «نقل» برمیآید که تنقلاب طبقات مختلف در ایران در دورههای مختلف چه میبوده است. ابریشمی از متون پهلوی و اشعار شاعران و نوشتههای تاریخی و مطایبات عبید و و و و به شما میگوید «نقل» چه معنی دارد و چه نقلهایی میساختهاند و چه کسانی نقل میخوردهاند. آفرین بر قلم او و بر تازهجوئیهای او.
***
نُقل یکی از کهنترین و متداولترین واژههای رایج در بین مسلمانان مستقر در قارههای آسیا و افریقاست. این واژة مطبوع و بامزه، در بخشهای عمدهای از قلمروهای بسیار پهناور حوزة نفوذ زبانهای: عربی، فارسی، ترکی، اردو، یا در برخی از لهجههای محلی و گویشهای منطقهای این زبانها، از دیرباز تاکنون، با مفاهیم و تعبیرات کم و بیش مُشابهی تداول پیدا کرده است. شگفتا که واژة «نقل» ریشه در زبانهای قدیم اروپایی دارد. به همین لحاظ، شاید، یکی از شیرینترین و بامزهترین مباحث دلپذیر، در گفتگوی تمدنهای بشری، بررسی عمیق این واژة عجیب، و فرهنگ تداول، و نیز تطوّر نامها و مفاهیم آنها، و چگونگی مصرف «نقل» باشد. در واقع این پدیدة شگفت از عصر میوهچینی و غارنشینی، تا روزگار ماهواره و رایانة ما، همواره مونس و مایة تفنّن فردفرد آدمیان، و مخصوصاً رونق بخش مجالس بزم و شادی و نیز سوگ و غم آنها، بوده است. یقیناً حضور این پدیده در محافل گفتگوهای شادمانه و قول و غزلها، و نیز جایگاههای سوگ و ماتم، راز و نیازها و سوزوگدازها است که «نقل مجلس» در فرهنگ ایرانی مصداق پیدا میکند؛ و گاهی عروس خیال شاعرانه را در سیاهچال آزادی سلاطین یا سلطهگران سنگدل در بند میکشد:
به شبنشینی زندانیـــان برم حسرت
که نقل مجلسشان دانههای زنجیر است
واژة «نُقل» به تعبیر قدیم آن، مفاهیمی بسی وسیعتر از معنا و مفهوم کنونی آن داشته است. لغت نُقل در فارسیِ عصرِ ما معنایی خاص دارد، و عموماً به گونهای شیرینی ریز یا کوچکِ گِرد و گلوله، یا بیضوی شکل، گفته میشود که معمولاً از شکر، و خلال مغز پسته و بادام، یا نخود برشته و گشنیز، یا با هل، زعفران، عرق بیدمشک و نسترن و گلاب میسازند. اما در گذشته «نقل» واژهای پرمعناتر بوده، و مفاهیمی بسیار متنوع و تعابیری شاعرانه و بس دلانگیزتر داشته است. نقل، با تعبیر کهن و قدیم آن، غالب میوههای خشک (مخصوصاً بادام و پسته) و تر (به ویژه انار و سیب)، و گونههای مختلف شیرینی و پالوده، و انواع حلواها و خوراکهای خوشمزه را شامل میشده است. در این مقاله باب پژوهشی دربارة نقل، و تطوّرات مفاهیم و تعبیرات آن در ادوار گذشته، و اوصافی از گونههای مختلف آن به استناد منابع قدیم، و فرهنگ تداول و مصرف آن را باز میکنیم، یا درواقع بخشی از تاریخچة صنایع غذایی و فرآوردههای فلاحتی، و صفحهای از تاریخ کشاورزی را میگشاییم.
واژة «نقل» در ایران باستان متداول نبوده، اما برخی از مستندات تاریخی حکایت از علاقة فوقالعادة ایرانیان به انواع خشکبار و برگه و گونههای مختلف شیرینی و حلوا دارد. همین گرایشها به خشکبار، و مخصوصاً علاقة عمیق و چشمگیر به پسته، موجب شد، که ایرانیان در عصر مادهاو هخامنشیان، در بین ملل باستانی به «پستهخورها» مشهور شدند.۱
پلینی فهرستی از میزان و نوع مواد خوراکی مصرفی روزانة دربار هخامنشیان ارائه داده است. مواد این فهرست با الواح کشف شده از تختجمشید و نوشتههای دیگر نویسندگان ادوار باستان تا حدودی مطابقت دارد. در این فهرستها، از جمله انواع گوشت (چون: ماکیان، کبوتر، غاز، انواع پرندگان کوچک، بره، گاو، اسب، چارپای کوچک و بزرگ)…
انواع آرد غلات، گندم و جو، به عمل میآمده، همچنین بولاغ اوتی، دانة خردل، سیر و پیاز، شوید، خردل، دانههای معطر، سیاهدانه، زیره، رازیانه، دانة کرتم (؟ هِل! به گمان نگارنده باید کافشه یا کاجیره باشد که عربها قُرُطم میگویند)، زعفران، کنجد، گردو، بادام، پسته، روغن کنجد و بادام و نیز روغن شیر (مِسکه: روغن حیوانی)، شیر، شراب، سرکه، مویز و کشمش، شیرة انگور، عصارة سیب، خرما، سیب، آلو، انجیر، انار و هلو (دو میوة اخیر و نیز مرکبات میوة پارسی شناخته میشدند)، ذکر شده است.۲ مطابق برخی شواهد و مستندات تاریخی، بعضی از مواد مزبور در تهیة انواعی از خوراکهای مقوی و مفرح، و اکثراً در تهیة خوراکهای خوشمزه و شیرینیها و نُقل و غیره استفاده میشده است.۳
ایرانیان همیشه با سرسختی پایبند پیروی مستمر از سنتهای کهن بوده و از جمله در برپایی جشن نوروز، از عصر اساطیری تا امروز، همواره اهتمام ورزیدهاند، این جشن با مراسم خاص و پذیراییهای بسی دلنشین ـ با انواعی از خوراکها و تنقلات و میوهها، دیدوبازدیدها و رَدو بَدَل کردن هدیه و ارمغان ـ یادگاری از نیاکانِ ایرانیان در عهد جمشید پادشاه اساطیری است که مراسم آن همچنان ادامه دارد. در جشن نوروزی سران یا نمایندگان اقوام و ملل تابعة هخامنشیان برای دیدار شهریار عازم پایتخت میشدند، و هر یک گزیدهای از کالاهای ممتاز (طَرایِف و ظَرایفِ)، از جمله مواد خوراکی و تنقلات مشهور، دیار خویش را برای اهدای به پیشگاه شاه به ارمغان میآوردند. گوشههایی از این مراسم در منقوشات و سنگنگارههای برجای ماندة تخت جمشید بازتاب یافته است. هرودوت ضمن شرح برخی از آداب و رسوم ایرانیان در عصر هخامنشیان ـ از جمله مراسم قربانی کردن دامها در مراسم مذهبی که تاجی از گل بر سر میگذارند و با خواندن سرودِ نیایشی، و دعا برای نیکبختی همة اقوام ایرانی، و قطعه کردن و پختن گوشت قربانی و استفاده از آن ـ میگوید: «بزرگترین جشن آنان در زادروز هر کس میباشد…» (هرودوت، تواریخ، کتاب اول، کلیو، ص ۷۴). هرودوت در شرح مراسم جشن تولد ایرانیان، ضمن اشاره به تدارک انواع خوراکها، از جمله کباب کردن تنوری لاشة درستة دامها، از عادات آنان به تناول تنقلات در فاصلة بین وعدههای غذا خوردن (چنان که هنوز هم در بین بسیاری از اقوام ایرانی معمول است) سخن میگوید (تاریخ هرودوت، ج ۱، ص ۲۱۷، بند ۱۳۳):
پارسها عادت دارند که روز تولد خود را جشن بگیرند؛ در آن روز آنها حق خود میدانند که غذایی مطبوعتر از غذای روزهای دیگر صرف کنند. اعیان و اغنیاگاو یا اسب یا شتر یا خری میکشند، و آن را یکپارچه در اجاقهایی بزرگ کباب میکنند، اشخاص بیچیز و فقیر به حیوانات کوچکتر قناعت میکنند. پارسها معمولاً غذای مقوی سنگین کمتر میخورند و بیشتر به غذاهای سبک علاقه دارند که همه را یک جا بر سر سفره نمیآورند. به همین جهت پارسها مدعی هستند که اگر یونانیان فقط برای سد جوع غذا میخورند علت آن است که در آخر غذا چیز قابلی به آنها نمیدهند، در صورتی که اگر در آخر غذا تنقلاتی برای آنان بیاورند باز هم به خوردن ادامه خواهند داد. پارسها به شراب بسیار علاقه دارند. آنها حق ندارند در حضور دیگری استفراغ یا ادرار کنند.
از نوشتة هرودوت میتوان استنباط کرد که در عصر هخامنشیان، اولاً یونانیان پس از غذای اصلی به خوردن «تنقلات»، یا به اصطلاح «دِسِر» میپرداخته، اما پارسها عادت به صرف اندک اندک تنقلات، در فاصلة وعدههای غذا خوردن، داشتهاند، عادتی که هنوز هم در بین خیلی از ایرانیان استمرار دارد؛ ثانیاً ایرانیان، ظاهراً برخلاف یونانیان، در حضور یکدیگر ادرار و استفراغ نمیکردهاند. هرودوت در ادامه به خصلتهای نیک و بد ایرانیان اشاره میکند ( تواریخ، ص ۷۵-۷۷ به اختصار):
وقتی بخواهند راجع به کار مهمی تصمیم بگیرند موضوع را در حین مستی مطرح میسازند… به هموطنان خویش بیش از سایر مردم احترام میگذارند… ایرانیان خودشان را از تمام مردم دنیا برتر میپندارند… هیچ قومی و ملتی مثل ایرانیان، زود و آسان، راه و رسم بیگانه را فرا نمیگیرد… با هر قسم تجمل و خوشگذرانی که آشنا شوند زود به آن خو میکنند… بعد از رشادت در میدان جنگ، برجستهترین نشانة مردانگی، کثرت فرزندان است… دورة تربیت کودکان بین ۵ و ۲۵ سالگی است و سه کار میآموزند: اسبسواری، تیراندازی و راستگویی… به علاوه رسم پسندیدة دیگرشان این است، که حتی پادشاه، احدی را به واسطة گناه واحدی فرمان اعدام نمیدهد… در نزد ایشان آنچه انجامش حرام باشد ذکرش نیز مکروه است، و بدترین کارها دروغگویی است و پس از آن وام ستاندن، زیرا که میپندارند بیم و واهمه، مرد بدهکار را به دروغگویی وادار میسازد… این مطلب را من تماماً بنابر اطلاع دقیقی که از ناحیة پارسیان به دست آوردهام بازگو میکنم… مغها، غیر از سگ و آدم، حیوانات دیگر را نه فقط به دست خود میکشند، بلکه در کار کشتن خزندگان، مورچه، مار و پرندگان، از هر قبیل بدون تفاوت، پافشاری دارند… و وانمود میکنند که آن رسمی قدیمی است.
مورخ هالیکارناسی نیز به گوناگونی غذاهای پارسیان و اشتیاق آنها به تنقلات اشاره کرده است: «بیشتر به غذاهای نوع دِسِر (epiphor mata) راغباند که همه به یکباره مصرف نمیشوند». پییر بریان در ادامه میافزاید که گزنفون نیز از علاقة خاص پارسیان به دِسِرها سخن گفته است. همچنین به روایت گزنفون، پارسیان بعد از کورش، خوراکهای لذیذ خود را تنوع بخشیدهاند. پولیارخوس نیز، دربارة شیرینیهای اختراعی پارسیان، داد سخن داده است.۴ مطابق مستندات تاریخی، پارتها به تنقلاب طبیعی، میوههای تر و خشک، یا به اصطلاح «حلوای بیدود» اشتیاق بیشتری داشتند، و از جمله انواع برگهها، پسته و بادام و میوههایی چون سیب و انجیر و گلابی و انار در مواقع شکار و شبانی و بزم و رزم همراه داشتند، و مقادیر معتنابهی همواره ذخیره میکردند. پارتها کودکان خود را نیز به گونهای تربیت میکردند که با سختیها سازگار شوند؛ در شرایط آب و هوایی کوهستانی و بیابانی مقاوم باشند و سوز سرما و
تف گرمای جان فرساگزندی به آنان نرساند: «در هوای آزاد بخوابند، و از میوههای خودروی مانند پسته، بلوط و گلابی جنگلی بخورند».۵
ما نمیدانیم که در عصر هخامنشیان به جای «نقل» چه واژهای مصطلح بوده، ولی احتمال دارد همان نام «شوینک» مصطلح در عصر ساسانیان رایج بوده است. ظاهراً واژة نقل در دوران ساسانیان متداول نبوده، و احتمالاً در اواخر عهد ساسانی، یا کمی بعد از آن، در قرن اول هجری، رایج شده است. ثعالبی نیشابوری، در قرن چهارم، به استناد منابع کهن ایرانی، داستان گفتگوی خسروپرویز با ریدک، یا غلام وی به نام خوشآرزو را به عربی نقل کرده است.۶ محمد عوفی نیز همین داستان را، در اواخر قرن ششم، به فارسی آورده است.۷ متن پهلوی این داستان نیز موجود است،۸ که برخی از دانشمندان، چون کریستن سن و محمد معین، تفاوتهای متن پهلوی و ترجمة عربی آن را متذکر شدهاند. در روایت عوفی واژة نُقل، در یکی از پرسشهای خسروپرویز، از این قرار آمده: «گفت: از نقلها کدام نیکوتر» است؟ در روایت ثعالبی، همین پرسش چنین است «قال فأخبرنی عن اجود النقل؟»؛ اما در متن پهلوی، به جای کلمة «نقل»، واژة پارسی میانة «شوینک» آمده است «کدام شوینکها خوشترند؟».۹ واژة شوینک با همان تعبیر نقل، و مفهومی وسیعتر از «شبچره» فارسی داشته است. واژة شبچره، کلمهای مرکب (از: شب + چره = چرا) که مفهوم تَنَقُلِ شبنشینی را در ماهیتِ لفظی خود دارد. این کلمه در سرودههای شاعران قدیم، مثلاً در مثنوی معنوی مولانا جلالالدّین محمد بلخی، و دیوان محسن تأثیر تبریزی آمده است؛۱۰ و در برهان قاطع از این قرار تعریف شده است «شبچره: نقل و میوة خشک را گویند که در هنگام شبنشینی خورند». مطابق روایت ثعالبی نیشابوری، خسروپرویز از غلام خود، ریدک خوشآرزو، میپرسد: «بهترین نقلها کدام است؟»؛ ریدک خوشآرزو در پاسخ میگوید: «مغز بادام پوست برگرفتة ساییده با شکر،۱۱ نارگیل تازه با نبات،۱۲ و دیگر انار دانه با گلاب و شربت قند بسته۱۳ ]؟ نوعی نقل، آزاد میوه۱۴[، و دیگر سیب شامی یا قومسی،۱۵ و رطب آزاد با مغز بادام شیرین ۱۶]= رنگینک۱۷[، و هلوی ارمنی هسته برآوردة خشک۱۸ ]= برگه،۱۹ کِشته[، و ریواس یا ترشک۲۰ بالنگ طبری».۲۱
ادامه دارد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پینوشتها :
۱. پروفسور پییر بریان، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمة مهدی سمسار (تهران، انتشارات زریاب، ۱۳۷۷)، ص ۶۱۷ ؛ محمدحسن ابریشمی، پستة ایران (تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۳)، ص۲۶ ؛ و نیز مادام دیولاوفوا، ایران کلده و آشور، ترجمة علی محمد فرهوشی (تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۴)، ص ۲۴۸؛ سفرنامة مادام دیولاوفوا، ترجمة ایرج فرهوشی (دانشگاه تهران، ۱۳۵۵)، ص ۳۶۸؛ ولفگانک کناوت، ص ۱۰۰٫ مطابق برخی روایات بسیار قدیمی، مردمان نیشابور به لحاظ مصرف پستة فراوان، هوش و حافظة سرشاری داشته (و البته دارند)، ظاهراً به پستهخواری معروف بودهاند. زیرا پستهزارهای طبیعی خراسان، در ادوار کهن، تا نواحی نیشابور گسترده بوده است ابریشمی، پستة ایران.
۲. پروفسور پییر بریان، ص ۶۰۶ تا ۶۱۰؛ یوزف ویسهوفر، ایران باستان، ترجمة مرتضی ثاقبفر (تهران، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۷)، ص ۹۸ و ۹۹٫
۳. ابریشمی، زعفران ایران (مشهد، انتشارات آستان قدس، ۱۳۷۶)، ص ۱۷۸٫
۴. پروفسور، پییر بریان، ص ۶۱۷ تا ۶۱۹٫
۵. استرابون (کتاب ۵، فصل ۳) ( ولفگانک کناوت، آرمان شهریاری، ترجمة دکتر سیفالدّین نجمآبادی (تهران، فرهنگ و هنر، ۱۳۵۵)، ص ۱۰۰٫
۶. ثعالبی نیشابوری، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم «چاپ زتنبرگ (پاریس، سال ۱۹۰۰ م)، ص ۷۰۸؛ تاریخ ثعالبی، ترجمة محمد فضائلی (تهران، ۱۳۶۸ ش)، ص ۴۵۰٫
۷. محمد عوفی، جوامعالحکایات، چاپ محمدرمضانی (تهران، ۱۳۳۵ ش)، ص ۲۹۷٫
۸. خسرو کواتان و ریدک او:
Xusr? ikav?t?n ut r?tak ed & tr. Davoud Monchi Zadeh, In Monumentum Georg Morgenstierne II (=Acta Iranica 22), Leiden 1982.
۹. خسرو کواتان و ریدک او، ص ۷۳، بند ۴۸٫ «شوینک»: (?av?nk)
۱۰. در مورد شبچره یادداشتهای قزوینی (چاپ ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۳)، ج ۵، ص ۲۰۰؛ دیوان محسن تأثیر تبریزی (چاپ امین پاشا اجلالی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۳)، ص ۳۷۲٫
۱۱. همین مطلب را محمد عوفی (جوامع الحکایات، ص ۲۹۷) نیز نقل کرده است: «پرویز گفت: از نقلها کدام نیکوتر؟ ]ندیم خسرو به نام خوش آرزو[ گفت: بادام مغز بریان کرده که بر یک آب گذشته باشد با شکر طبرزد» ظاهراً مغز بادام خیسانده در آب که پوست آن گرفته شود منظور است. در متن عربی «لب اللوز المدقوق و المنقی من قشره بالسکر» آمده که مدقوق به معنای کوبیده است.
۱۲. عوفی (ص ۲۹۷) «یا مغز جوز هندی تازه» ، متن عربی «ولباب جوزالهند الطری بالطبرزد».
۱۳. عوفی (ص ۲۹۷) «انار دانة گل که به گلاب معطر کرده باشند». در متن عربی «وحب الرمانین بماء الورد و الجلاب الیابس»؛ ظاهراً نوعی نقلِ ناردانه شبیه «آزاد میوه» منظور است.
۱۴. آزاد میوه به انواع نقلهای مغزدار، در برخی نواحی ایران، در حدود قرن هشتم میگفتهاند. بسحاق اطعمة شیرازی (دیوان، ص ۸۰) میگوید «آزاد میوه: مغز پسته و بادام و نخود مُقشّر که در قند بگردانند و هفترنگ سازند»؛ و نیز ( برهان قاطع و لغتنامه ذیل «آزاد میوه».
۱۵. عوفی (ص ۲۹۷) «یا سیب شامی»، و فاقد سیب قومسی (دامغانی) است.
۱۶. عوفی این مطلب را ندارد.
۱۷. خرمای هسته برآورده، و مغز پسته یا بادام و گردو به جای آن آگندن، و در بشقاب چیدن و روی آن را قدری روغن داغ ریختن، و با کوبیدة مغز پسته و نارگیل تزیین کردن را «رنگینک» میگویند. ریشارخان مؤدب الملک (ص۸۱ ) و نیز میرزا علی اکبر خان آشپزباشی (ص ۴۸ ) چگونگی تهیة رنگینک را در عصر قاجاریه شرح دادهاند.
۱۸. عوفی این مطلب را ندارد، متن عربی «و مفلق الخوخ الارمنی». خوخ به معنای هلو و نیز شفتالو است.
۱۹. در مورد کشته یا برگه ( دانشنامة جهان اسلام، ج ۱، ب ۳، ذیل مقالة «برگه» از محمدحسن ابریشمی.
۲۰. عوفی (ص ۲۹۷) «با آنکِ هیچ چیز اولیتر از حماض و ترنج طبری نباشد»، متن عربی «و حماض الاترج الطبری».
۲۱. متن عربی نوشتة ثعالبی نیشابوری مبتنی بر غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم (چاپ زتنبرگ، پاریس ۱۹۰۰ م)، و نیز ( محمد معین، مجموعة مقالات، ج ۱، ص ۹۳؛ مطالب نقل شده در این قسمت برگرفته از تاریخ ثعالبی، مشهور به غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، ترجمة محمد فضائلی (ص ۴۵۰) است. مطالب نقل شده از عوفی برگرفته از جوامعالحکایات (چاپ محمد رمضانی، تهران، ۱۳۳۵) است.
نقل جستاری شیرین (قسمت اول)
توسط Abrishami ·
تحقیق/تحقیقی از دکتر محمدحسن ابریشمی
نُقل؛ جستاریشیرین
به یاد استاد گرانقدر شادروان ایرج افشار
آخرین دیدگاهها