سخنی چند در باب تاریخ کشاورزی ایران (قسمت پنجم: کشاورزی در زبان تاریخ و ادب)

 

تاريخ خبر: چهار‌شنبه 27 فروردین 1399- 21 شعبان 1441ـ 15 آوریل 2020ـ شماره 27534

 

 

سخني چند در باب تاريخ کشاورزي ايران -5

کشاورزي در زبان ‌تاريخ و ادب

استاد محمد حسن ابريشمي

 


لغت عربي «دخن» به معني «ارزن»، توسط برخي به «گاورس» ترجمه شده، در حالي که دو گياه با دانه‌ها و مصارف مشابه است. با انتقال پايتخت ايلخانان به تبريز (در سال 694) جماعاتي از اقوام و قبايل ترکستاني و اهالي چين و ختا و ختن در قلمرو آنان مستقر شدند. رشيدالدين فضل‌الله همداني، از اسکان شش هزار طالب علم از ممالک اسلام در دارالسلطنه تبريز سخن گفته است. به نوشتة همو، جماعاتي از مردمان، «ختا» در نواحي «مرو» در خراسان، و جمعي در شهر «خوي» ساکن شدند، و انان کشت نوعي «گاورس» با نام «توگي ختايي» را در خراسان و آذربايجان رايج کردند. سيدانسفي، از شاعران قرن 11 هجري (ميرعابد، اهل شهر نسف/نخشب، مدتها در بخارا زيسته) از شاعران تاجيک قرن 11 هجري در ماوراءالنهر است. سيدا، در سروده‌اي اسامي برخي حبوبات آن سرزمين از جمله «ارزن» و «جواري: ارزن هندي، ذرت خوشه‌اي» آورده که در بقالي‌هاي نسف و بخارا عرضه مي‌شده است.
… روزي من غريب در ايام نوبهار
از کنج خانه جانب صحرا شدم روان
ديدم نشسته بر در سوراخ موشکي
مي‌کرد خود به خود صفت خويش را بيان
دارم درون خانه ز انواع خوردني
از ارزن و جواري و ماش و برنج و نان
بقال کرده است مهيا براي من
امروز هر متاع که چيدست بر دکان
زبان فارسي در نواحي ماوراءالنهر و بخش‌هايي از خراسان قديم که به تصرف روس‌ها درآمده، همواره رايج بوده است. اما به تدريج، زبان‌هاي اقوام ترکستاني و روسي غلبه کرده و فارسي ضعيف يا از ميان رفته است. با اين همه شاعران و نويسندگان آن نواحي در آثار فارسي خود از «ارزن» و «گاورس» و انواعي از آنها و نيز «کنجد» ياد کرده‌اند. از آن جمله شاعري به نام شاکر، اهل نواحي مورد بحث که به هند رفته، در منظومة شاکرنامه موسمِ کِشت برخي از مزروعات را مشخص کرده، از آن جمله کاشت «جواري: ذرت خوشه‌اي، ارزن هندي» و «باجرا: گاورس» و «کنجد» در پاييز (خريف)، و «ارزن» را در بهار (ربيع) مطلوب دانسته است. ابوطاهر خواجة سمرقندي (در سال 1251)، با برشمردن انواع ميوه‌ها، رياحين، گل‌ها، گياهان دارويي سرزمين سمرقند، در سال 1251، ذيل «غله» افزون بر گندم و جو و شالي (برنج) و انواع حبوبات، از «ارزن» و «جواري» و «قوناق»: نام ترکي «گاورس» ياد کرده است.
کشت و کار «ارزن» از نواحي ماوراءالنهر و شمال شرقي خراسان قديم، به نواحي جنوبي‌تر اين سرزمين يعني ناحية قهستان سرايت کرده است، شايد اين اقدام مقارن با آغاز کشت و کار نوعي «کاورس» در نواحي «مرو» در قرن هفتم انجام شده باشد (بنگريد به سطور پيشين)، و شايد پيش‌تر از آن مقارن با استقرار و نفوذ شيعيان اسماعيلي در نواحي قاين و قهستان رواج يافته است. نزاري قهستاني (وفات 720)، طي قصيده‌اي در شرح خسارات هجوم ملخ به بيرجند، از «نان گاورس» ياد کرده است:
از سيه‌رود، خود مپرس اي اَخ
دهم شرح بيرجند و مَلَخ
بيرجندي چو بوستان ارم
از ملخ شد چو بوم شوره و شَخ
گندم و جو مباش گو امسال
«نان جاورس» خوش بود وَخ وَخ… 1
مردمان سالم و سخت‌کوش قهستان قديم، قاين و بيرجند و ديگر نواحي خراسان جنوبي کنوني، همواره با اقليم کوهستاني و کم‌باران مواجه بوده و با ايجاد سد و بندها بر دره‌هاي جاي جاي اين سرزمين به کشت و کار غلات، از جمله ارزن و گاورس مي‌پرداخته‌اند. به نوشتة اعتصام الملک در عصر قاجار (در سال 1294) در گزارش (راپرت) خود، با تمجيد از سلامت و سخت‌کوشي مردمان بيرجند، و دقت در زراعت به سبب کم‌آبي مي‌افزايد: از هر قطعه زمين سالي دو سه حاصل برمي‌دارند، معذالک در غايت عسرت گذران مي‌کنند. اغلب رعيتش «نان ارزن» مي‌خورند که قادر به «نان جو» هم نيستند. زمين زراعت بسيار است، آب نيست. ميرزا غلامعلي‌خان محمودي (نوة خانلرخان اعتصام‌الملک) در سال 1320 شمسي، با اشاره به بقاياي اسماعيليان در قاينات، و فقر مردمان، و سخت‌کوشي و استعداد و هوش خدادادي آنان را ماية اميدواري دانسته است. محمدحسين آيتي در سال 1327 شمسي با نقل نوشتة محمودي، از جمله محصولات قاين را «ارزن» برشمرده است.
شواهد و مستندات مزبور حکايت از آن دارد که به احتمال زياد «ارزن» از نواحي ختا و ترکستان چين منشاء داشته که به سرزمين خوارزم در قلمرو هخامنشيان آمده، و از آنجا به سرزمين‌هاي جنوبي ماوراءالنهر خراسان، و نيز کرمان، برده شده است. زان‌سو، کشت و کار آن به جانب غرب تسري پيدا کرده است. از آنجا که مطابق نوشتة سيدعلي اکبر خطائي در خطاي نامه (تأليف 922، که در بردارنده شرح مشاهدات وي در سرزمين چين است)، در همة شهرهاي چين «برنج» و «گندم» و «جو» و «ارزن» و … در خزينة پادشاهي است: و هيچ شهري و حصاري نبود که در آن از اين مخزن‌ها نبود… و دخل آن خزينه‌ها جريمة گناهکاران است، زيرا «زر» نگيرند اصلاً؛ و چندان هزار انبار در ملک چين از «جريمه» است. مطابق نوشتة همو، هيچ شخصيتي زهرة ترک قانون ندارد: «از جهت نگاه داشت قانون است که مملکت ايشان چندين هزار سال است خرابي نديده است و هر روز در زياده شدن است. به نوشتة همو: در همة ممالک خطاي هيچ ميري يا سوباشي را زهره نباشد که يک آقچه از هيچ گناهکاري بگيرد، مگر سواي پادشاهي و جريمه‌اي که از براي پادشاه بگيرند، در خورد گناه آن کس، و قبيلة او را نيز جريمه بکنند. و چند مد ]واحد وزن در چين[ «برنج سفيد» او بدهد، و قبيلة او چند مد «گندم» و «ارزن» بدهند. در تمام ملک خطاي جريمه به همين طريق است، «زر» گرفتن رسم نيست. بنابر مطالبي که گذشت، کشت «ارزن» و «کنجد» در نواحي مورد بحث، از روزگار هخامنشيان و پس از آن تا عصر قاجار استمرار داشته است، بر همين اساس نوشته هرودوت ـ که بارتولد تعبير و تفسير آن را بسي دشوار و صحت آن را مورد ترديد بسيار دانسته ـ کاملاً درست بوده است.
باري، موضوع و عنوان کتاب تأليف بارتولد آبياري در ترکستان است، همان‌سان که نقل شد، وي اشاره‌اي به اقوام زراعت پيشة خاوري ايران (پارت‌ها، باختريان، سغديان و خوارزميان) دارد که در حدود «ترکستان کنوني» در قلمرو هخامنشيان مي‌زيستند. محدودة جغرافيايي که بارتولد «ترکستان کنوني» ناميده، پيش از آن تحت چه نامي شهرت داشته است؟ محدودة مورد پژوهش وي را، سرزمين‌هاي ماوراءالنهر (ورارود) و بخش‌هايي از خراسان بزرگ را تشکيل مي‌دهد، در حالي که براساس تعاريف گذشتگان «ترکستان» هم مرز اين نواحي و درواقع محدودة پهناوري در شمال شرقي ماوراءالنهر و خراسان است. بارتولد که در عصر او بخش‌هايي از خراسان به تصرف روس‌ها درآمده نواحي مسلم خراسان از جمله: سرخس، نسا، ابيورد، مهنه، مرو، مرغاب، پنج‌ده، دندانقان، بلخ و بسياري ديگر از مواضع را در ذيل عنوان مذکور تحت مطالعه و پژوهش قرار داده است.
در نوشته‌هاي بارتولد مطالب قابل تأمل ديگري نيز ملاحظه مي‌شود، از آن جمله است: «اينکه فتوحات عرب تا چه اندازه براي ايران نيک فرجام بوده قابل بحث است، ولي به هر تقدير در ترکستان موجب ترقي گرديده. سرزمين ترکستان باري ديگر از لحاظ سياسي به نواحي متمدن‌تر و با فرهنگ‌تر آسيايِ مقدم پيوست و واجد دولت مقتدري گشت که از زمان سقوط دولت يوناني ـ باختري (باکتريايي) ـ فاقد آن بوده است.» بارتولد، در اينجا «دولت يوناني باختري» ـ يعني جانشينان اسکندر (سلوکيان)، که توسط اشکانيان (پارت‌ها) منقرض شدند ـ را متمدن‌تر از سلسله‌هاي ايراني پارت‌ها و ساسانيان برشمرده است، و تلويحاً منکر فرهنگ و تمدن ريشه‌دار ايراني، پيش از اسکندر و پس از آن در سرزمين‌هاي مورد بحث (ماوراءالنهر و خراسان)، با آن همه تشکيلات زراعي و شبکه‌هاي آبياري و غير آن شده است. وي، منظورش از دولت مقتدر، تشکيل حکومت سامانيان در بخارا است، در حالي که سامانيان خود مسلمان و ايراني بودند که زبان فارسي را آنها از فراموشي نجات دادند، چگونه ممکن است منکر فرهنگ ايراني و زبان فارسي در گسترة قلمرو فرمانرويي آنان شد، ‌و از اين محدوده در آن عصر با نام «ترکستان» ياد کرد. بارتولد، حتي کوشش دارد نام ايران را در ذيل اصطلاح «آسياي مقدم» مکتوم دارد، همان طوري که اصطلاح «آسياي ميانه» را براي خراسان و ماوراءالنهر به کار مي‌برد.

 

شاید این مطالب را هم دوست داشته باشید

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *