چرا درسی برای تاریخ کشاورزی در دانشگاه نداریم؟
متن این گفت و گو در ادامه می آید:آقای دکتر دربارۀ خودتان کمی سخن بگویید.
نامخانوادگی من از این جهت ابریشمی است که نیای بزرگم (حاج ملا احمد شَعرباف یزدی؛ «شَعرباف: بافندۀ پارچۀ ابریشمی ممتاز») در عهد ناصرالدین شاه از یزد به تربت حیدریه مهاجرت کرد و با فرزندانش (حاج ملارجبعلی و حاج ملا غلامحسین) به اشاعه علم و پیشة نوغانداری مشغول شدهاند؛ پدرم (حاج علیاکبر) متولد 1269 در تربت شیوۀ پدر (حاجغلامحسین) را دنبال کرد و به کسب علم و کار کشاورزی و تولید ابریشم پرداخت، و با تأسیس ادارۀ سجل احوال در سال 1307 نامخانوادگی (ابریشمی) گرفت، و در اردیبهشت 1322 درگذشت، روانش شاد باد
آشنایی شما با کتاب به چه زمانی باز می گردد؟
در پنج سالگی به مکتب آتو رفتم و با خواندن قرآن و صد کلمه آشنا شدم، از مکتب که میآمدم کتاب های مرحوم پدرم را ورق میزدم، هزار و یکشب را میخواندم. مادرم شبها برای من و دو برادرم (حاجمحمدعلی ابریشمی و حسین ابریشمی) داستانهای گلستان، کلیله و دمنه و فرائد الادب را میخواند و قصههای شیرین میگفت؛ به دبستان میرفتم، دورۀ ابتدایی را در دبستانهای رضائیه، قطب و گل به پایان بردم؛ اما عشق به کتاب و مطالعه را یکی از معلمان دوران ابتدایی در من دو چندان کرد، موضوع آن از شیرینترین خاطرات کودکی من است از این قرار که: از درس انشا همواره نمرۀ عالی می گرفتم روزی که انشای خود را در کلاس درس میخواندم، جملهای طولانی شد، آموزگار گفت: این سطر را از نو بخوان. جملهای که مجدد خواندم قدری با جمل قرائتشده تفاوت داشت، آموزگار بالای سرم آمد، دفتر انشایم را بستم. از دستم گرفت و نگاه کرد، دید ذیل موضوع انشا نانوشته است. با حیرت پرسید: این انشا را از حفظ خواندی؟ چند تن از همکلاسان همهمهکنان گفتند: «ابریشمی هیچوقت انشا نمینویسد، همیشه از بر میخواند». به گریه افتادم، معلم جثه کوچک مرا در آغوش گرفت، دستی بر سر و چشمان اشکبارم کشید، و گفت: «آفرین»، در چشمانش عواطف صمیمانهاش را دیدم، و اشک شادیم جایگزین گریه ناشی از ترس بیآبرویی شد. آن آموزگار روانشاد غلامرضا عظیمی قندشتنی بود، که روز بعد چند کتاب کوچک به من اهدا کرد، زان پس به خرید کتاب و مطالعۀ مرتب عادت کردم. تا آنکه وارد دبیرستان شدم، در سال 1334 به همراه یکی از دوستانِ همکلاسی به نام فریدون افتخاری که اکنون متخصص جراحی و مقیم لندن است، با اجازه رئیس دبیرستان قطب (روانشاد دکتر علی عبدالحمیدی) و رئیس فرهنگ (مرحوم محمد رئیسی) در یکی از اتاقهای دبیرستان کتابخانهای دایر کردم و هر کتاب را شبی دهشاهی (نیمریال) کرایه میدادم، ضمن آنکه شاگرد اول بودم و به اردوی بهترین دانشآموزان خراسان در وکیلآباد مشهد اعزام شدم. ناگفته نماند که طی تحصیل در دبیرستان، دبیران رشتههای مختلف علوم و ادبیات مشوق مخلص در کتاب و مطالعه بودند، بدان سان که وقتی در سال 1339 دیپلم گرفتم در حدود 2000 جلد کتاب داشتم که خیلی از آنها را خوانده بودم».
از علاقه تان به رشتۀ کشاورزی بگویید. از خاطرات تحصیل و دوران دانشگاه.
کشاورزی در حقیقت انتخاب اول من برای تحصیل در دانشگاه نبود. در سال 1340 در رشتۀ پزشکی دانشگاه تهران شرکت کردم و قبول نشدم. بعد در رشتۀ پزشکی دانشگاه ملی ثبتنام کردم. در پایان ترم اول به دلیل هزینه شهریه که هر ترم 5000 تومان بود به ناچار ترک تحصیل کردم و پس از آن در یک کتابفروشی مشغول کار شدم. در سال 1341 بانک کشاورزی استخدام میکرد، کنکور آن را دانشگاه ملی انجام داد، به همراه یکصد نفر قبول شدم. دوره بانکداری دانشگاه ملی را گذراندیم، اولین دوره بود که بانک کشاورزی در دانشگاه دوره آموزشی گذاشت. شادروان نظاموفا (شاعر و نویسنده مشهور) استاد آیین نگارش ما بود. روزی قطعهای از کتاب آئینه دل ایشان را از حفظ خواندم، خیلی خوشش آمد، تشویقم کرد. پس از گذراندن دورة بانکداری دانشگاه و کارآموزی در ادارات مرکزی بانک به تربتجام منتقل شدم. در آن موقع خطم خوب نبود، تحویلدار شعبه خوشنویس ماهری بود. از وی خواستم روزانه چند سند بانکی را به خط خوش بنویسد تا من از روی آن وارد دفاتر وامها کنم. شش ماه بعد خط من از آقای دوستخواه بهتر شد. آقای حسن خلیلی مدیر کل بانک کشاورزی خراسان برای بازدید شعبه تربت جام آمد، از دیدن دفاتر وامها با خط زیبا حیرت کرد، از من تقدیر به عمل آورد، آن مرحوم به خانهام آمد و با دیدن کتابها و یادداشتهایم، تقاضای انتقال مرا به تهران از مدیرعامل بانک (مرحوم مهندس رضا صدقیانی) خواستار شد.
از چه زمانی به کارهای تحقیقی روی آوردید؟
اولین مقالات خود را تحت عنوان «شعرا و فضلای تربت جام» نوشتم که در روزنامه آفتاب شرق در مشهد به چاپ میرسید. کار شعبه تربت جام بسیار سنگین بود. از صبح زود تا شام به کار بانک مشغول بودم و ساعات فراغت روز و مخصوصاً شبها تا نزدیک سحر مطالعه میکردم. بنابر اقتضا و طبیعت شغلی به همه روستاهای گستره پهناور تربتجام و بخشهای آن میرفتم، از شیوة کشاورزی سنتی، آداب و رسوم در نشست و برخاستهای با روستاییان چیزهای زیادی یاد گرفتم و لذت میبردم. یادداشتهایی نیز تهیه میکردم.
در سال 1343 به بجنورد منتقل شدم. طی دو سال از روستاهای مختلف این شهرستان و بخشهای وسیع آن، ضمن مأموریت، دیدار میکردم، از رستنیها و پوشش گیاهی بسیار متنوع، وضعیت اقلیمی، کشت و کار و هر آنچه مربوط به کشاورزی و باغبانی و طبیعت بود اطلاعات زیادی به دست میآوردم و یادداشت برمیداشتم. در سال 1346 ازدواج کردم، و مدت کوتاهی به زادگاهم تربت حیدریه منتقل شدم. شهرستان بسیار پهناور تربت (در دهه 1340) به لحاظ تنوع اقلیمی و حاصلخیزی، خاک استعداد کشت و پرورش انواع مختلف محصولات کشاورزی و میوههای نیمهگرمسیری، سردسیری و معتدل را دارد. تصور میکردم اطلاعاتم درباره نواحی گستردۀ این شهرستان زیاد است، اما با سفرهای دور و دراز در بخشها و روستاهای عرصۀ پهناور شهرستان تربت حیدریه متوجه استعدادهای مختلف اقلیمی و کشاورزی بسیار ممتاز این منطقه شدم، و یادداشتهایی تهیه کردم. در سال 1347 بنابر ترغیب و معاضدت دانشمندان گرانقدر همدیاریم شادروانان حسینعلی راشد و محمود شهابی به تهران آمدم، کارم در اداره بررسی های اقتصادی بانک کشاورزی، بررسی های آماری، و مطالعه کارها و اطلاعات کشاورزی، اقتصادی و تهیه گزارش در زمینه این گونه مباحث و موضوعات بود».
غیر از تحصیل به چه فعالیت های دیگری مشغول بودید؟
در همان زمان خطاطی و خوشنویسی را نزد شادروانان حسین میرخانی و ابراهیم بوذری یاد گرفتم، با استاد گرانقدر محمدرضا شجریان، و نیز دوست همدیاری گرامی شادروان علی عریانی، اساتید خطاط مشترکی داشتیم. علاوه بر این گرافیست زبردستی بودم و نمودارهای مجلۀ بانک را تهیه میکردم. در سال 1348، دوست و همکار بسیار صمیمیام روانشاد محمد فرزین معتمد طی اقدامی شگفت، بیاطلاع من، از پرونده کارگزینیام عکس و رونوشت شناسنامه و مدرک تحصیلیم را برداشته و نام مرا به عنوان داوطلب در کنکور دانشگاه ملی ثبتنام کرده بود. روز جمعه، صبح زود که خواب بودم آقای فرزین آمد و بیدارم کرد. کارت شرکت در کنکور را نشانم داد و گفت: ساعت 9 امتحان شروع میشود، آماده باش با هم میرویم. دنبالم آمد و رفتیم به دانشگاه ملی (شهید بهشتی کنونی) و در امتحان کنکور رشتههای علوم انسانی شرکت کردم. با وجود عدم آمادگی بین 3700 نفر شرکتکننده رتبة یازدهم را کسب کردم. کلاسها از ساعت 5 بعدازظهر تا 11 شب بود. سال اول رشته روانشناسی خواندم. کتابهای زیادی در این رشته مطالعه کردم، در پی آن احساس کردم که گرفتار بیماری اسکیزوفرنی هستم. پیش استاد دکتر سیروس عظیمی رفتم و گفتم مطالعه کتابهای روانشناسی در من ایجاد توهم کرده است؛ آن رشته را رها کرده، مدتی به کلاسهای جامعهشناسی و چندگاهی تاریخ رفتم و سرانجام با راهنمایی استاد دکتر ایرانپور جزنی در رشته جغرافیا تحصیل را ادامه دادم. جمعاً بیش از 220 واحد درسی را گذراندم. کار بانک کشاورزی سنگین بود، درس ها مشکل و با وجود این مرتباً از نظر شغلی تقدیر میشدم، درس هایم خوب بود، عنوان رساله لیسانس من «زعفران، طلای سرخ کرانههای کویر» بود زیر نظر استاد تاریخ (دکتر رضا شعبانی) انجام شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت. بعد از مدتی یادداشتهایی راجع به پیشینة کشاورزی در ایران نوشتم و قصدم این بود که دربارة تاریخ کشاورزی ایران مطلبی بنگارم چون در این زمینه چنین کتابی وجود ندارد که جوابگوی به حق کشاورزی ایران باشد. به علاوه در زمینه محصولات و فراوردههای مختلفی چون پسته، زعفران، زیره، خرما، عناب، ابریشم، سقز و … نیز مطالعات و یادداشتهای تحقیقات زیادی داشتم.
در سال 1365 به درخواست و اصرار خودم از بانک بازنشسته شدم تا بیشتر بتوانم به پژوهش در باب تاریخ کشاورزی بپردازم. با این همه همکاری خود را با بانک رها نکرده و با عضویت افتخاری در شورای نویسندگان، به نوشتن مقاله در مجله بانک ادامه داده و دهها مقاله با موضوعات مختلف و سرمقالههای نوروزی و غیر آن را ارائه دادهام. حاصل سالها مطالعات و پژوهشهای مخلص دربارۀ مبدأ و پیشینۀ پیدایی «کرم پیله» و استحصال «ابریشم» طی مقالهای در فصلنامة تحقیقات تاریخی (شمارة 4 و 5، بهار و تابستان 1369) به چاپ رسید، و تلخیصی از آن خطابة این جانب در «سمینار بینالمللی کوشانیان و راه ابریشم» کابل (28-29 ماه عقرب / آبان 1369) بود، که در آن با ارائة شواهد و مستندات فراوان، منشأ ایرانی کشف «کرم پیله» و چگونگی استحصال «ابریشم» ثابت شده است، از آن تاریخ تا امروز پژوهش در باب «ابریشم ایران» را ادامه داده که حاصل آن در حال آماده شدن برای چاپ است. در شهریور 1371 کتاب پسته نامه پژوهشی پیرامون پسته در فرهنگ ایرانی و ادب فارسی را به انجام رساندم که دست نویس آن توسط اداره بررسیهای اقتصادی بانک کشاورزی در تیراژ 3000 نسخه منتشر شد. در سال 1374 کتاب زعفران ایران / شناخت تاریخی و فرهنگی و کشاورزی را در 840 صفحه تألیف کردم که از جانب شادروان استاد دکتر عبدالحسین زرینکوب؛ به جای «یک رساله دکترا در ادبیات فارسی» پذیرفته شد؛
درباره آثار و تألیفات خودتان بیشتر صحبت بفرمایید
در سال 1359 گزارشی با عنوان « انقلاب آموزشی، تبدیل بسیاری از مدارک تحصیلی به جواز تولید» در 78 صفحه تهیه کردم و نسخههایی از آن را برای مقامات جمهوری اسلامی فرستادم، که از جانب شادروان دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی (رئیس قوه قضاییه) و آقایان دکتر علی شریعتمداری (عضو شورای انقلاب فرهنگی) و دکتر عباسعلی زالی (قائم مقام وزیر کشاورزی) و برخی دیگر اعلام وصول و از زحمات اینجانب قدردانی شد. در سال 1362 کتاب زعفران طلای سرخ حاشیه کویر را در 308 صفحه نوشتم که از حمایتهای معنوی و تشویقهای آقایان سیدمحمد سلامتی و سیدعبدالله قرشی (وزیر کشاورزی وقت و مشاور ایشان) برخوردار بودم، و نسخی محدود از آن در وزارت کشاورزی تکثیر شد. در سال 1363 تألیف کتاب شناخت زعفران ایران را به انجام رساندم، که دانشمندان ایرانی، شادروانان سیدمحمدعلی جمالی زاده و ایرج افشار مرحمت کرده تفریظهایی شوقانگیز بر آن نوشتند؛ از جمله به نوشتۀ استاد جمالزاده: «کتاب شناخت زعفران ایران، هر کس را متعجب و متحیر خواهد ساخت، چون موضوع کتاب بسیار آموزنده و بینظیر است…»، و به نوشتة استاد ایرج افشار: «خوشبختانه مؤلف این کتاب توانسته است براساس مدارک متعدد مقام زعفران، گیاه پیازی کوچک و کمزندگانی، را در کشاورزی و بازرگانی و پزشکی نشان دهد، و از نظر فرهنگی و مدنی بسیاری از اطلاعاتی را که جای جای در مآخذ تاریخی و جغرافیایی قدیم آمده گرد آورد و ما را از نکتههای دلپسند برخوردار سازد…». این کتاب در سال 1366 (یک سال پس از بازنشستگی) توسط انتشارات توس در 320 صفحه منتشر شد. سه سال بعد، نویسندگان کتاب مروری بر تحقیقات و مطالعات انجام شده در مورد زعفران (تا سال 1369) به معرفی مقالات با موضوع زعفران پرداخته، و با تأکید یادآور شدهاند: «اولین منبعی که اختصاصاً در مورد این گیاه نوشته شده تحت عنوان شناخت زعفران ایران، نوشته محمدحسن ابریشمی». در فاصلۀ سالهای 1363 تا 1365، در اداره آمار و بررسیهای اقتصادی بانک که ریاست آن را شادروان سید عنایتالله قطب عهدهدار بود، پیشنویس کتاب شناخت تاریخی پسته ایران را در 876 صفحه آماده کردم، به این منظور همه مناطق پستهخیز گذشته و کنونی ایران را زیرپا گذاشته و با استفاده از صدها مأخذ مناطق مستعد پسته کاری در ادوار کهن را معرفی کردم. از جانب مدیر عامل وقت بانک (آقای مهندس سیدعلی میلانی) مورد تقدیر قرار گرفتم، و به دستور ایشان بیست نسخه تکثیر شده کتاب پسته برای اظهارنظر استادان و کارشناسان این رشته و برخی دانشمندان فرستاده شد، که اغلب آنان با تمجید فراوان خواستار چاپ آن شدند. مخصوصاً شادروان استاد سیدمحمدعلی جمالزاده طی شرحی مبسوط، در هشت صفحة بزرگ، کار پژوهش اینجانب در مورد پسته را بسیار تعریف کرده و سنگ تمام گذاشته بودند. بخشی از نامه ایشان در کیهان فرهنگی سال 1366 چاپ شده و در مقدمه کتاب پسته ایران نیز به آن اشاره شده است. استاد جمالزاده در پاسخ به نامه اینجانب از جمله نوشتهاند: «ژنو، 2 آذر 1364 … مرقوم داشتهاید که مردی 46 ساله هستید و 45 کیلو وزن دارید، این خود دقت جنابعالی را در کار میرساند، و مستحق تبریک و تمجید مخصوص است. به خصوص که اتفاقاً وزن من هم در این سن و سال که اندکی بیش از دو برابر سن شماست 43 کیلوگرم شده و 93 سال سن دارم» این کتاب با عنوان «پسته ایران، شناخت تاریخی» در سال 1373 توسط مرکز نشر دانشگاهی منتشر، و برندة جایزة کتاب گزیده سال شد و چهار هزار نسخه آن به سرعت به فروش رسید. استاد گرانقدر، مرحوم دکتر عبدالحسین زرینکوب طی شرحی با عنوان «تقریظ» از جمله نوشتهاند: «تحقیقی که همت و پشتکار و دقت و کنجکاوی آقای محمدحسن ابریشمی آن را به صورت کتابی در باب پسته و مسائل مربوط به آن سامان داده، کاری راهگشا، پیشاهنگ، و در نوع خود بیسابقه است. سالهاست که من کارِ این پژوهندۀ خود آموخته و کنجکاو و فروتن را با نظر تحسین و علاقه دنبال کردهام و همت تزلزلناپذیر و حوصلۀ بیملال وی را، در راه تحقیق پایندانِ صحت و دقت کارهای وی ـ در حد وسایل و امکانات بیش و کم محدودی که در دسترس داشته است ـ یافتهام …».
در سال 1382، تاریخچه بانک کشاورزی ایران را به مناسبت هفتادمین سال بانک کشاورزی نوشته که در کتاب هفتاد سال تلاش بانک کشاورزی به چاپ رسیده است. در پی آن به پژوهشهای خود درباره زعفران ادامه داده که حاصل آن در کتاب زعفران از دیرباز تا امروز در 890 صفحه توسط انتشارات امیرکبیر در سال 1383 منتشر شده و جایزه جشنواره فردوسی دانشگاه مشهد را از آن خود کرده، و اکنون چاپ دوم آن منتشر شده است.
در مورد نسخ خطی پیرامون کشاورزی سخن بگویید. آیا هیچ متن کهنی از گذشته که مستقلاً به امر فلاحت بپردازد وجود دارد؟
تمام منابع ایرانی که ایرانی ها به عربی نوشته اند مشحون و پر از مفردات پزشکی است که بیشترش را گیاهان تشکیل می دهند. هزاران نوع گیاه و هر کدام چندین رقم. اگر به جلد 21 و 22 الحاوی تألیف زکریای رازی نگاه کنید که فرهنگستان ترجمه کرده تماماً مفردات گیاهی ایران و خصوصیات آن ها است. کتبی چون القانون ابن سینا و ذخیره خوارزمشاهی اسماعیل جرجانی نیز گیاهان را به صورت وسیع معرفی کرده و جای کشت و حتی اسم محلی آن ها را نوشته اند. همه گیاهان و رستنی های ایران به معنای پهنای فلات ایران، در کتب قدیم مطرح و فهرست شده است. گاهی می بینیم که در کنار شرح گیاهان محل رویش آن را نیز ذکر کرده اند. بنابراین در منابع به طور گسترده و پراکنده از این گیاهان صحبت شده ولی تحقیق کردن این گونه منابع بسیار سخت است. ضمن این که غربی ها آبیاری در ترکستان را که بارتولد نوشته در واقع به خاطر این که خراسان را مطرح نکنند و اسم ماوراء النهر را نبرند ترکستان می گویند. مثلا وی در این کتاب وقتی مرغاب، خطا یا ختن کاشغر را که تعریف می کند هیچ ربطی به ترکستان ندارد. این ها ریشه در فرهنگ ایرانی دارد که باید قدر آن را بدانیم.
مرحوم دکتر مهندس تقی بهرامی در برلین که رشته فلاحت را در آن جا فرا گرفته و دایره المعارف روستایی ایران را در سه جلد و در سال 1317 نوشته و چاپ کرده، زحمت های زیادی کشیده است. ولی چون منابع تاریخ جغرافیایی و کشاورزی در دسترسش کم بوده تاریخ جغرافیایی و کشاورزی تدوین نشده. ما متأسفانه تاریخ کشاورزی نداریم در حالی که باید یکی از واحد های رشته کشاورزی تاریخ آن باشد. در رشته های تاریخ و در رشته های ادبی باید تاریخ کشاورزی در متون کهن مطرح شود.
چه توصیه ای برای مرکز میراث مکتوب جهت حفظ آثاری که در زمینه گیاهان اطلاعاتی دارند و باقی مانده دارید؟ چه انتظاری دارید؟
من شاگردی بسیاری از اساتید برجسته بودم و هستم ولی چون تاریخ کشاورزی در ایران مورد تحقیق قرار نگرفته در این زمینه کار می کنم. خوشبختانه میراث مکتوب در مورد متون کهن مثل جامع اللغات کار می کند. پیشنهاد من این است که میراث مکتوب در کنار آثار چاپی خودش فهرستی از گیاهان و گوهر ها و فهرستی از درختان و پدیده های طبیعی غذایی و دارویی در پایان کتاب هایشان بیاورند. کار میراث بسیار ارزشمند است که در حال جمع آوری آثار پراکنده در سرتا سر جهان است، اما در کنار فهرست اعلام و اشخاص که مهم هستند، بسیار خوب است و جا دارد که فهرست حشرات و رستنی ها و گیاهان و جانداران را نیز فهرست کنند. به عنوان مثال وقتی مثنوی می خوانیم بسیار مهم است که بدانیم سیسک را که انجوی شیرازی در فرهنگ جهانگیری از قول مثنوی نوعی حشره نقل کرده در کدام صفحه کتاب است. خوب بود که در کار جامع اللغات گیاهان را هم در می آوردند.
در مورد منابع کشاورزی و مفردات مقداری کتاب در هند چاپ سنگی یا خطی شده که فهرست شان را مرحوم ایرج افشار در مقاله ای در آوردند. متاسفانه یک ایرادی که در ایران در خصوص رشته کشاورزی وجود دارد این است که منابع ایرانی کشاورزی مورد عنایت استادان رشته کشاورزی در ایران نیست. حتی مرحوم تقی بهرامی بیشتر منابع المانی را ترجمه کردند در حالی که باید کشاورزی سنتی ایران را مورد تحقیق قرار بدهند و میراث مکتوب متون چه به عربی و چه به فارسی که در زمینه فلاحت وجود داره میراث مکتوب باید مورد عنایت قرار بده
و اما حرف آخر:
خدا را شکر، مقدار کوششهای مخلص در این راه به هر میزانی که بوده، اندازۀ درجاتِ پاداشهای معنوی دریافتیام، از دانشمندان بزرگ و برخی شخصیتها، در قبال تلاشهای پژوهشی چنان ارزنده و چشمگیر است که خود را لایق آن نمیدانم. استاد ایرج افشار، دانشمند بزرگ معاصر در مجله بخارا شرحی درباره مقالۀ «نقل» من نوشتند که پاداشی شیرینتر از نقل و بسی شوقانگیز برای پیگیری تلاشهای پژوهشیم شده است: «مضامین نوشتهای که از آقای محمدحسن ابریشمی درباره نُقل در مجله معارف چاپ شده در جمعی از دوستان نَقل و نُقل مجلس شد. کوششهای او را درباره زعفران و پسته که به صورت دو کتاب مستقل چاپ شده است، میشناختم: ولی در خیالم خطور نمیکرد درباره مطلبی عادی و کوچک ذخیرهای بدین تفصیل و شیرینی در صندوق یادداشتهای خود داشته باشد. معلوم میشود تتبع ایشان در متون، که بیشتر برای شناساندن معارف کشاورزی ایران بوده، موجب شده است مواد دیگری را که با تاریخ فرهنگی ملت ما مرتبط است گردآوری و بدین شسته رفتگی در جامة مقالهای عرضه کند. خصوصیت نوشته او درین است که برای مطالبی از نوع زعفران، پسته و نقل، خرما و … همان کاری را کرده است که صد سال پیش لوفر در کتاب سینوایرانیکا sino-iranica انجام داد … امروز ابریشمی از ایرانشناسان است. ایرانشناسی که دانستن تاریخ ادبیات و جغرافیا و تاریخ ایران در چنبره علمی اوست. مباحثی که، پس از شادروان، پیر استاد ما ابراهیم پورداود، در زبان فارسی درباره گیاهان و آثار و احوال آنها توسط ابریشمی طرح میشود، همان خصوصیات را دارد… آفرین بر قلم او و بر تازهجوییهای او».
از 74 سال عمر سپری شدهام، یعنی 27 هزار روز از دوران زندگانیم، بیشتر آن به کار یادگیری، مطالعه، تجربه و تلاش در دیار و محل کار و در کتابخانهام، صرف شده که حاصل آن بسی شیرین و برایم دلنشین است. اکنون که به پایان تلاشهایم نزدیک میشوم در مییابم: با عنایت خداوند، زندگی پاداشهای بسی شایسته به کوششهایم داده است که در تصورم نمیگنجد؛ چون کفه پاداشهای دریافتیام، در ترازوی سنجش ذهنی، بر کفه تلاشهایم میچربد، از نظر ارزش و اعتبار معنوی به مراتب گرانقدرتر است و به مصداق پیام حکیمانه لوئی پاستور: «من آنچه در توان داشتهام انجام دادهام».
گفت و گو از سهیلا یوسفی
آخرین دیدگاهها