هوشمندیهای رفتاری حشرات (بخش شانزدهم)
تاريخ خبر: یکشنبه 8 دی 1398- 2 جمادی الاول 1441ـ 29 دسامبر 2019ـ شماره 27462
هوشمنديهاي رفتاري حشرات
دكتر محمدحسن ابريشمى – بخش شانزدهم
|
پارهاي از مطالب شهمردان بنابيالخير را عبدالهادي مراغي در منافع حيوان (تأليف قرن هفتم هجري)، بيذكر مأخذ، در ذيل عنوان «القول فيالنحل العسل و خواصَّه و منافعه» نقل كرده است. مگس[مُنج ] انگبين. همه ماده باشند، و نركار نداند كردن و تباه كند، و بدين سبب از ميانه بيرون كنند. و ايشان را اميري باشد كه همه با وي بروند و لشكر و حاجب و پاسبان و رعيت دارندو خانه به دو وقت كند: يكي به فصل بهاران و دوم به فصل پاييز، و انگبين آنچه بهاران كنند بهتر و نيكوتر باشد، و هر آنچه بر زبر آيد تنك و ضعيفاست؛ و آنچه در زير بايستد قويتر و پاكيزهتر و خوشتر. و بامداد بگاهكار بربخشند: بعضي خانه سازند از موم، و گروهي انگبين كنند، و گروهي بنا نهند، و گروهي آب آرند و در سوراخها برندتا انگبين بپالايند. و خانه شش سُوراست كنندبر قدر يكديگر، و آن است كه مگس به اندازة خويش كند… و موم از برگ درختان كنندو انگبين از شكوفه … محمدبن محمود طوسي، در سال 556 قمري، شرحي بيشتر درباره حساسيتهاي رفتاري مگس انگبين (زنبور عسل يا مُنجِ اَنگبين، عربي آن: نحل) آورده و از جمله نوشته است: نحل: «مگس انگبين» است. قال الله تعالي: «وَ أوحَي رَبُّك اِلَي النَّحلِ أنِ اتَّخِذِي مِن الجِبَالِ بُيُوتاً وَ مِن الشَّجَر [ سورة النحل، آية 68]»… از زيركي وي آن است كه بعضي خانهها بنا كندششوجهي و در هندسه اقليدس، هيچ مدور نيست كه به يكديگر راست آيد بيزاويه، مگر مسدس؛ و ديوارها بكند مملسچون كاغذ … و نحل را رئيسي بود چون كلنگرا، ومهمتر ايشان بردرِسوراخ نشيند،مگس انگبين در آيد وي را ببوياند: اگر پاك خورده بود، راه دهد. وي همه انگبين آورد، اگر پاك و پليد با هم خورده بود به زمزمه بزند، ودرگذارد؛ و اگر پليد خورده بود نيشي بر وي زند، وي را به دو نيم كند و بيرون اندازد؛ و نحل را رئيسي بود، وي را در زير پر پنهان دارند. پنهان [است[و هرگز به در [بيرون]نيايد، مگر وقتي كه هوا صافي بود بيكدورت، بدر آيد با لشكر و بازگردد، و بنشيند و آنگه ديگران بر سر وي نشينند طبق طبق … نحل همه ماده بود و نركار نداند كرد. خانه به دو وقت كند به بهار و پاييز. نر تباهي كند وي را بيرون كنند بدان كه نحل آواز خوش و بوي خوش دوست دارد؛ و هرگَه برود صنج[معرب «چنگ» فارسي]بزنند باز آيد….[1] ابن محدث تبريزي، در نيمة اول قرن هفتم، از جمله نوشته است: «مگس انگبين» از جملة عجايب و صنع الهي است… آن خانههاي مُسدَّس کرده که هيچ نقاش نتواند کردن، پر از «انگبين» کرده و سرش به «موم» استوار کرده.[2] زكريا قزويني در قرن هفتم[3]، نكات جالبي از حساسيتها، تدابير و رفتار هوشمندانه زنبور عسل مطرح كرده كه قطعاً مبتني بر منابع قديمتر يا نقل قولهاي شفاهي دهان به دهانِ نسل به نسل گشته، از باورها و تجارب ايرانيان دربارة اين حشره است. قزويني به ذخيره كردن عسل توسط زنبورها، و فهمِ موقع تخليه عسل به هنگام دود كردن، و تشخيص صاحب كندو يا تيمارگر زنبوران از مردمان غريبه و غير آن اشاره كرده است: نحل: آن را مُنج[ انگبين]گويند، حيواني ضعيف[است]و صنعتي ظريف دارد كه ازكياي[: هوشمندان]عالم از مثل او عاجز آمدند؛ و ايشان را مَلِكي مطاع بود، و مُلك به توارث در ميان ايشان باشد، و مَلِك ايشان را «يَعسُوب» گويند، و بچة او هم يَعُسوب بود، و عجيب آن است كه يَعُسوب از كوزه [:كندو]بيرون نيايند، و اگر بيرون آيد جملة نحل بيرون آيند. و يعسوب را جثه بزرگتر بود، و اگر يَعسُوب ايشان هلاك شود همه هلاك شوند. و يعسوب ايشان را كارها فرمايد، و اگر يكي از ايشان عمل نداند او را از كوزه رها كنند. او را درباني باشد كه بر در كوزه نشسته باشد و نگذارد كه هر نحلي كه برنجاست نشسته باشد در كوزه درآيد. و عجيبتر آن مسدسات متساويالاضلاع است… و از براي آن مسدس اختيار كرده است تا جمع آنچه آنجا بنهد هيچ فرجه نباشد. و در فصل ربيع و خريف عمل كنند از شكوفهها و انواع رطوبات دُهني[روغني]برگيرد و بر آن خانه سازد. و او را دو لب تيز باشد، جاي دندان، و بر آن از ثمرهاي درخت و از رطوبات لطيف [گلها]اخذ كند. و باري تعالي در اندرون او حرارتي آفريده تا آن رطوبات نضج [: پخته]كند تا آن عسل شود، و [ از]آن غذاي خود و اولاد سازد … در ايام زمستان ـ آنچه ايام تابستان، كه زمان عمل بود، ذخيره كرده ـ در اين وقت بخورد. زيرا كه درين وقت از خانه بيرون نتواند آيد از سرما و باران و بادهاي سخت، كه اگر بيرون آيد چيزي [از]غذاي او نبود كه او را شايد، و چون ربيع شود باز بيرون آيد و از شكوفهها طعمه سازد و ذخيره بنهد. و از عجايب او آن است كه چون دود كنند داند كه عسل خواهند بُرد، در آن وقت از آن بخورد؛ و گويند چون بيمار شود از جاي ديگر عسل بخورد؛ و نحل، آدمي غريب را بزند. اما عسل رطوبتي لطيف است از ثمار [ميوهها] و نحل او را بخورد و خود برچيند. و عسل سفيد عمل نحلِ جوان بود و عسل زرد عمل نحل كهن، و عسل سرخ عمل نحلِ پير بود… اما موم ديوار خانة نحل بود، و موم و موده [؟ آموده: آميخته]چرك كوزه بود.[4] صاحب هفت کشور يا صور الاقاليم، ضمن شرح شگفتيهاي ديده و شنيدة خود، بهمنظور رفع ناباوريها دربارة اظهارنظرهاي مندرج نوشتههايش، مثالهاي جالبي از عجايب آفرينش نقل کرده، و از جمله به شگفتيهاي زندگي زنبوران عسل پرداخته و يادآور ميشود چنانچه کسي آشنايي با زنبور عسل نداشته باشد، و چگونگي رفتار هوشمندانه در زيستِ سالم جمعي و سازمان يافتة اين حشره را برايش شرح دهند، باور نخواهد کرد: … [مثال]ديگر: اگر کسي زنبور عسل نديده باشد، گويند زنبوري نيش زهرآلود دارد و از گياهان کوه و صحرا چيزي چرب حاصل ميکند که چون آب ميبيند ميبندد و از آن ظرفهاي مسدّس ميسازد و بعد از آن شيرهاي به غايت شيرين قي ميکند که چون آب ميبيند ميگدازد و ظرفهاي مسدس را پر از آن ميکند. و آن زنبوران را اميري هست که برايشان حکم ميکند و امير ايشان را حاکم و بَوّاب[در بان]و نايب و حاجب و جلاد و باورچي[آشپز]و طباخ هست. و اگر يکي از ايشان گناهي کند سياست فرمايد و به حضور امير هيچ گستاخي نکنند و نيش نزنند و هر کجا امير برود، همه با او بروند و اگر يکي به پيش امير ديگر رود بکشند که از امير خود چرا برگشتي و اگر اميرشان بميرد بچة امير، امير ايشان باشد و همه سال بچه کنند. البته هر که مشاهده نکرده باشد گويد که اين مرد سراسيمه شده و نامربوط ميگويد. غرض آنکه هر چه ما نديدهايم ممکن هست.[5] محمد زنگي بخاري در اوايل قرن هشتم هجري بستان العقول فيترجمان المنقول را تأليف كرده، كه ترجمه گونة آزادي از متن عربي رسالة حيوان برگرفته از رسائل اخوان الصفا (از نويسندة ناشناخته) است. زنگي بخاري، از زبان جانداران، طي شرحي داستانگونه، دربارة ويژگيها و رفتارهاي هر يک نقل کرده است. از باب نمونه به نوشتة او: «رسول بهايم: فرستادة چهارپايان» به نزد پادشاه «حُرشات: حشرات» خبر داد که «آدميان» و «حيوانات» بر درگاه «مَلِک پريان» حاضر شدهاند، به جهت مناظره، و مرا فرستادهاند تا «پادشاه حرشات» يکي از جماعت را بفرستد تا قايم مقام ابناي خويش باشد. زنگي بخاري، ضمن تعريفي از حشرات با ذکر اساميانواعي از آنها از جمله نوشته است: «حرشات» و «زنبوران» و «يعسوبان [زنبوران عسل]» و «مگسان» و «پشگان» و «جرجيسان [جرجسان: پشههاي ريز]» و «ملخان»، و هر حيوان خُرد جثة پرنده که پشم و ريش نداردو اين حيواناتياند که مدت عمر ايشان به يک سال نميکشد، از غايت سرما يا از شدتِ گرما [تلف ميشوند]، به جز «زنبوران عسل».[6] برابر نوشتة زنگي بخاري، «پادشاه زنبور عسل: يعسوب» پروازکنان به نزد «ملک پريان» ميرود: آوازي لطيف و نغمهاي حزين به گوش او [ملک پريان[رسيد، چون نگاه کرد، ديد «يعسوب» را که «امير نحل» است در هوا ايستاده، و هر دو بال خويش را در حرکت آورده و آواز از وي ميآمد که گويي «اوتار [تارهاي ساز]» زير را حرکت ميدهند، و به آن آواز خداي را ـ تبارک و تعالي ـ تسبيح و تهليل و تقديس ميگفت. ملک از وي پرسيد که تو کيستي؟ يعسوب جواب داد که من زعيم و امير حُرشاتم. ملک گفت: تو چرا به نفس خويش آمدي و همچو طوايف ديگر رسولي نفرستادي؟ يعسوب گفت: از غايت شفقت و رأفت که در باب رعيت مبذول ميدارم نميخواهم که گرد مَکروُهي بر دامن وقت کسي نشيند. ملک گفت: چگونه است که تو بدين خصلت محمود از ساير طوايف مخصوص شدي؟ يعسوب گفت که: به محض عنايت باريتعالي و انعام عظيم و احسان جزيل و مواهب لطيف که در حق من ارزاني داشته است. ملک گفت: اين معاني را بياني شافي و تقريري به تفصيل فرماي تا به گوش هوش شنوده آيد و فوايدي ازين لطايف بر صحيفة خاطر نوشته شود. يعسوب گفت: ايزد تعالي، نعمت «ملک» و «نبوت» را در خاندان ما به طريق «ارث» مبذول داشت… مخصوص دست به ما، که هيچ از آدميان و پريان و ساير حيوانات را در آن مشارکت نيست. و يکي از آن جمله الطاف که باري تعالي در حق ما ارزاني داشته است آن است که ما را به الهام و علم دقت صنايع مُشرَّف کرده است، و ذخاير و مکاسب ما را شراب شيرين لذيذ لطيف گردانيده و سبب شفا و جهانيان ساخته… و يکي از آن احسان که در حق ما مبذول داشته آن است که صورت و هيکل و اخلاق جميل و حُسن سيرت و تصاريف امور را عبرت اولوالاباب و آيت اوالابصار گردانيده است. چنان که جَسَد ما را سه مفاصل ساخته است، و در ميان ما مربَّعي مکعب ترکيب کرده، و مؤخر جَسَد را مخروطي معوج گردانيده، و سري مدور مبسوط آفريده… و دو دست و چهار پاي داد تا اوراق [برگها]و زَهر [شکوفه]نبات و رطوبات دهنية [روغني]آن را به خانة خود ميکشيم، و از حرير منسوج [ بافتة ابريشمين]هر يک از ما را دو بال داده که بدان در جوّ هوا طيران ميکنيم. و مؤخر ما را مخروطي مجوف پر از هوا آفريده … و نيشي در وي تعبيه کرده تا سلاح ما بود و اعدا را بدان تخويف کنيم. و گردني خفيف ليّن [نرم] بخشيده… و سرِ ما را مدور آفريده و در پيشاني ما دو چشم براق نهاده همچو آيينه… و بر سرما دو موي لطيف به در آوردست مانند تاج تا بدان احساس ملموسان ميکنيم… و دو متخر [دو سوراخ بيني] دادست تا تنسُّم روايح طيبه ميکنيم، و دهاني گشاد… و دو شُفرتين [دو پلک چشم]داده… و در جوف ما قوَّت جاذبه و ماسکه و هاضمه و طابخه و منضجه آفريده تا از آن رطوبات «عسل» را شيرين با لذَّت، و شرابي صافي بيکدورت گرداند… و من به شکرانة اين انواع الطاف و اصناف نعم شب و روز به کثرت ذکر و تسبيح و تهليل و تکبير و تمجيد و تحميد مشغولم، و در حُسن مراعات احوال رعيت و جنود و اعوان و اولاد به اقصي الوسع ميکوشم که من به نسبت ايشان به منزلة سَرَم از تن و ايشان به منزلت اعضا از جسد… و آمدن من به رسالت و نيابت ايشان بنابراين معاني است که تقرير کرده شد. چون يعسوب از کلام خويش فارغ شد ملک جن گفت: بارک الله فيک! چه خطيبي فصيح، و حکيميدانا، و صاحب سياستي ستوده، و ملکي فاضل، و بندهاي عارف که تويي به مواهب پروردگار تعالي و تقدس. بعد از آن از يعسوب پرسيد که در کدام بلاد متوطن ميباشي؟ يعسوب گفت: مقامها سرهاي کوه و بالاي تلها و ميان درختان و بيشهها بود، و بعضي از ما مجاور بنيآدم ميباشند و در منازل و ديار ايشان مقام کنند. ملک پرسيد که: در ميان ايشان چگونه معيشت ميکنند؟ و از دست جفاي ايشان چگونه سلامت مييابند؟ يعسوب گفت: هر وقت كه از بلاد ايشان دور ميرويم به سلامت تروايمنتر ميباشيم. اما [اغلب]اوقات ميباشد كه ايشان به طلب ما ميآيند … ذخاير[عسل]ما را در تصرف ميآرند و ميبرند … [گاه]طريق صلح و مصالحه پيش ميگيرند و ما را به انواع حيل راضي ميگردانند، و به اصوات دف و طبل و ناي، و هداياي مزخرفه، از دِبِس [شيرة انگور، دوشاب خرما [و لبن] شير؟ در متن عربي «تمر»]، خشم ما را تسكين ميكنند. و چون حُريّت در طبع ما مركوز است و سينة ما از بغض و حِقد [ کينه] سالم است، آشتي كردن و مراجعت کردن را صواب ميبينيم و با اين همه از ما راضي نيستند …[7] [1]. محمد بن محمود طوسي، عجايب المخلوقات، ص 622، 624. |
آخرین دیدگاهها