متون/نوقان در تاریخ-۶

نوقان یا نوغان

دکتر محمدحسن ابریشمی

واژة گویشی «نَو» مخفف «ناو» در گویش‌های مردمان بخش‌هایی از خراسان و سیستان از قدیم‌الایام مصطلح بوده که در وجه تسمیة شهر قدیمی «نوقان» آمده است. افزون بر این، قاسم بن یوسف هروی (جدش شیخ ابونصر: «وطن مألوف آن حضرت و آباء و اجداد ایشان از قریة بایگ ‏‎]‎در متن چاپی به اشتباه «بابک»‏‎[‎‏ به ولایت‌زاوه و محولات ‏‎]‎‏از توابع شهرستان تربت حیدریه‏‎[‎‏ است»)۲۸، در ارشادالزراعه (تألیف ۹۲۱)، در معرفی و چگونگی کشت‌وکار بادنجان از «زمین نوگیر» سخن گفته که در آن «نو» گویشی از «ناو» به معنی «جوی» و «جویه» در لهجة خراسانی است، یعنی زمین زراعی «جوی کشی» یا «جویه‌بندی» یا «نوگیری» شده، که آمادة‌کشت نهال بادنجان باشد، و پس از ریختن کود (انبار) کافی، آبگیری پای نهال‌های بادنجان در زمین «نوگیر»، یعنی «جویه بسته» به صورت مطلوب تغذیه و رشد می‌کند و محصول خوبی عاید می‌شود:
بادنجان… در بیستم دلو ‏‎]‎ماه بهمن‎[‎‏ ده روز ‏‎]‎‏تا اول حوت: اسفند‏‎[‎‏ در آب نموده در زمینی که «آفتاب‌روی‏‎]‎‏آفتاب‌گیر‏‎[‎‏» و «پناهِ باد» و «نوگیر» باشد «شدیار‏‎]‎‏ شیار‏‎[‎‏» نموده «پل‏‎]‎‏کرت‌بندی‏‎[‎‏» نمایند که نهال ‏‎]‎بادنجان‎[‎‏ در «زمین نوگیر» زود و خوب می‌رسد. و اگر «زمین نوگیر» میسر نشود هر جا که «پناه‌باد» و «آفتاب‎]‎‏گیر‏‎[‎‏» باشد تواند بود… اما باید که انبار ‏‎]‎‏:کود حیوانی‏‎[‎‏ بسیار در زمین خُراک‌‏‎]‎زمین مزروعی چند سال کشت نشدة آفتابگیر‎[‎۲۹ شدیار که باذنجان زراعت خواهند نمود نریزند که چون در زمین جویه ساخته نهال کارند ریشة آن که نازک است سوخته به تمام سبز نمی‌شود و آنچه سبز شود خوب روش‎]‎‏: نمو، رشد‏‎[‎‏ نمی‌کند. غرض که انبار در پیش نهال که در «جویه» کاشته باشند ریزند که مناسب است، و رسیدن باذنجان پانزدهم جوزا‏‎]‎‏ خرداد‏‎[‎‏ است، و نهال آن چهار ماه بادنجانه دهد…۳۰
به احتمال زیاد کلمة «نَو» در نام برخی از شهرها و آبادی‌های خراسان ماوراء‌النهر قدیم،‌از جمله شهر «نوکث ر نوکت»، گویشی از واژة «ناو» فارسی به معنی «نهر» و «جوی» بوده است، چنانکه از شرح صاحب حدود العالم (تألیف ۳۷۲ ه‍ )دربارة شهر «نوکث» می‌توان استنباط کرد (ص ۱۱۴): «نوکث قصبة ایلاق است و او را شهرستانی است و قهندز ‏‎]‎معرب «کهن‌دژ»‏‎[‎‏… و ایشان را رودی است ایلاق خوانند و این نوکث بر لب او نهاده است». زان سو به نوشته نرشخی (۲۸۶-۳۴۸ه‍): «کت. شهربُوَد» ( تاریخ بخارا، ص ۹)؛ بر این اساس وجه تسمیة‌ شهر «نوکث» مرکب از واژگان فارسی «نَو» مخفف «ناو» و «کث» به معنی شهر و آبادی و در مجموع تداعی‌کنندة «نهر ر نَو(شهر)» بوده است.
گو اینکه واژة فارسی «ناو» و مخفف گویشی آن «نَو» با معانی «نهر» و «جوی» (ترکی آن «اریق ر اریغ: نهر») جوی یا نهر جدید الاحداث، درة سرسبز و پر آب و علف مفهوم‌تر و تازه را نیز ـ ‌همچون واژة فارسی «نو» به معنی جدید و تازه (نقیض کهنه) ـ دارد. قاسم بن یوسف هروی نیز در رسالة طریق قسمت آب، جوی‌ها و نهرهای برداشتة احداثی از هریرود و طول مسیر هر یک، و اسامی روستاها و مزارعی که آبیاری می‌شوند ذکر کرده، از آن جمله از موضعی با نام «نوسان» سخن گفته که ظاهراً واژة فارسی «نو» در آن گویشی از «ناو» و در مجموع لفظاً به معنی «جوی مانند» است:
خبر یافت که جمعی از رعایا نهری موسوم به «سبقرارود» برداشته‌اند که اندک آبی دارد و از آن قریة «غَشَه» و «نوسان» مزروع می‌شود. اگر نهر مذکور را بزرگ سازند آب آن را به پایان می‌توان برود و آبادانی اتمام شود (ص ۱۰).‏
علاوه بر اینها، محمود بن عمر سَجَّزی (سگزی: سیستانی) فرهنگ عربی فارسی‌نویس اهل سیستان لغت عربی «مِنصِیل» را «نَوی در زیرزمین که آب رَوَد در آن معنی کرده است « (مهذب الاسماء، ص ۳۴۸)، آقای علی رواقی، با نقل معادل فارسی «مِنصِیل» از مهذب‌الاسماء کلمة «نو» در تعریف آن را با تردید: «ظاهراً: آبراهه، آب‌گذر، ناو» معنی کرده ( ذیل فرهنگ‌های فارسی، ص ۳۴۶ )، که تردید ایشان بی‌جاست، چون در گویش کنونی سیستانی واژة فارسی «ناو» با گویش « نور ‏now‏ »تداول دارد (محمدی خمک، ص۴۰۰ ). اما کلمه «گان» پسوند واژة «ناو» مورد بحث مطابق تعاریف مرحوم دهخدا «گان (مزید مؤخر) نسبت و اتصاف است که در آخر اسماء و صفات به جای موصوف درآید، مثل گروگان، خدایگان» و «دِهگان. منسوب به دِه، مرکب از دِه به معنی قریه و گان پسوند نسبت و دهقان معرب آن است» و «دهقان. معرَب و مأخوذ از دِهگان فارسی منسوب به دِه» ( لغت‌نامه). بدین سان به قیاس باید «نوقان» وجه معرب «نوگان» گویشی از واژة فارسی «ناوگان» باشد، که وجه تسمیة موضعی با نهر احداثی در عصر ساسانیان بوده، و پس از اسلام روستا و بعداً شهر نوقان بدان موضع و نهر منسوب شده است و نسبتی با «نوغان»، با معانی متفاوت آن به شرحی که گذشت،‌ ندارد.
در پایان مناسب به نظر می‌رسد که تعریفی از «ناوک» به دست دهد و در حاشیه یادداشت شادروان محمد قزوینی را نقل کند. واژة فارسی «ناوک»: مصغر «ناو» است، نوعی از «تیر» کوچک، و بعضی گویند آلتی است چوبین و میان خالی که «تیر ناوک» را در میان آن گذاشته می‌اندازند، و بعضی گویند «ناوی» باشد از آهن که تیر کوچکی در آن نهند (برهان قاطع؛ لغت‌نامه)، واژة «ناوک» کلمة مرکب از «ناو» به اضافة حرف «ک (تصغیر، نسبت و شباهت)» است (همان، حاشیة دکتر معین بر برهان قاطع). در بهار عجم (تألیف ۱۱۵۲ در هند)، تعریفی مشابه آمده است (ص ۲۰۱۴):
ناوک: مصغر «ناو»، و آن چوبی است میان تهی که تیر را در آن گذاشته، به وضعی مخصوص می‌اندازند؛ و کمان این چوب را «کمان تخش» گویند و به کثرت استعمال «تیر» مذکور را «تیر ناوک» خوانده‌اند، و این مجاز است. و این تیر کوچک باشد نسبت به سایر تیرها و همین معنی شهرت دارد بلکه ‏‎]‎ناوک‎[‎‏ به معنی مطلق «تیر» شهرت گرفته؛ و بعضی برآنند که در اصل به معنی «تیر» است و ‏‎]‎حرف‎[‎‏ «کاف» برای نسبت؛ و این تیر به «ناو» که چیزی میان تهی است، نسبت دارد. و صاحب مصطلحات الشعرا گوید: ناوک. نی که تیر کوچک معروف در آن گذاشته به زه کمان بند کرده، گشاد دهند‏‎]‎رها کنند‎[‎، و گاهی آن را از آهن سازند، «نی ناوک» نیز گویند و به معنی «تیر» نیز مستمعل است، و آن محتاج استشهاد نیست.۳۱
و به هر تقدیر با لفظ «زدن»، «انداختن»، «گذاردن»، «گشادن» و «کشیدن» به یک معنی مستعمل می‌شود… «هر ناوک بلا که گشاید قضا ز چرخ ر چشم تو، راستش به دل من نشان دهد» خواجه جمال‌الدین سلمان، «ترک حکم انداز ما چون ناوک مژگان کشد ر حلقة زهگیر در گوش کمانداران کشد»…
مرحوم دهخدا با نقل تعاریف «ناوک» از منابع لغت فارسی ادوار گذشته، شواهدی از فردوسی و برخی از شاعران قدیم آورده است ( لغت‌نامه، ذیل «ناوک»). روانشاد محمد قزوینی به نکات جالبی دربارة رابطه و نسبت دو واژة فارسی «نوک و ناوک» و معانی نقیض (متغایر) احتمالی آنها اشاره کرده است.۳۲

پی‌نویس‌ها:
۲۸‏. قاسم بن یوسف هروی، ارشاد الزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۶، ص ۲۸٫‏
۲۹‏. صاحب این قلم پژوهشی در باب واژة فارسی «خَراک» دار که طی مقاله‌ای با عنوان «خُرایک، خُراک» در فصلنامه (ادبی، فلسفی، تاریخی) نشر دانش (سال بیست و دوم)، شماره ۴، زمستان ۱۳۸۵ (ص ۱۸-۳۳) چاپ و منتشر شده است.‏
۳۰‏. همو، همان کتاب، ص ۱۴۲-۱۴۳٫‏
۳۱‏. صاحب مصطلحات الشعرا (تألیف ۱۱۴۹ در هند)، در پی تعریف «ناوک» این بیت طالب آملی را شاهد آورده است: «نیِ ناوکش کجا، مژة شاهدان کجا ر آشوب زخم نیش کجاوسنان کجا» (مصطلحات الشعرا یا فرهنگ مصطلحات الشعراء معروف به مصطلحات وارسته، ص ۲۴۶). ‏
۳۲‏. من همیشه خیال می‌کردم که «نوک» عوامانه، و تحریف «ناوک»، است. حالا در شعری از مختاری (مجمع الفصحاء ۱: ۶۰۳) هر دو کلمه را یافتم « ‏‎]‎مسلمان کشتن آیین کرد چشم نامسلمانش ر ‏‎[‎‏ به نوکِ ناوکِ مژگان که پر زهر است پیکانش ‏‎]‎دیوان عثمان مختاری، ص ۲۳۷؛ مجمع الفصحاء، چاپ تهران، ج ۱، ص ۲۱۰۵‏‎[‎، پس اگر نسخه غلط نباشد معلوم می‌شود خیال من باطل بوده است (تحقیق همة این مطالب موقوف به رجوع به مظان ‏‎]‎جمع «مَظنَّه»: جای گمان بردن‎[‎، و مخصوصاً به نسخة صحیحی از اصل دیوان مختاری است ‏‎]‎مصرع مزبور، توسط مرحوم قزوینی به درستی نقل شده، چون در دیوان عثمان مختاری، که به اهتمام شادروان جلال‌الدین همائی، با مقابله چند نسخة خطی چاپ شده در همان وجه آمده است‎[‎‏.‏

منابع
آذری اسفراینی ? دیوان
آصف‌الدوله، اسناد میرزاعبدالوهاب خان آصف الدوله (گزیدة اسناد گیلان)،‌ به کوشش عبدالحسین نوایی، نیلوفر کسری، تهران، مؤسسة مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۷۷٫
الابانه ? دبیر سیاقی
ابن خرداد به، المسالک و الممالک، ترجمة حسین قره‌چانلو، تهران، مترجم، ۱۳۷۰٫
ابن حوقل، صوره‌الارض، ترجمة جعفر شعار، تهران، بنیاد فرهنگ، ۱۳۴۵٫
ابوالفداء، عمادالدین اسماعیل، تقویم البلدان، ترجمة عبدالمحمد آیتی،‌ تهران، بنیاد فرهنگ، ۱۳۴۹٫
اسرار التوحید، محمدبن منورمیهنی، به کوشش دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، آگاه، ۱۳۴۷، دو جلد.
اصطخری، ابی‌اسحاق ابراهیم، مسالک الممالک (متن عربی)، چاپ دخویه، بیروت، ۱۹۲۷٫
اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، مرآه البلدان، به کوشش عبدالحسین آیتی و میرهاشم محدث، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۷٫
ـ مطلع‌الشمس، تهران، فرهنگسرا، ۱۳۶۲٫
افغانی‌نویس، عبدالله، لغات عامیانة فارسی افغانستان، به کوشش حسین فرمند، کابل، مرکز زبانها و ادبیات، ۱۳۶۴٫
اکبری شالچی، امیرحسین، فرهنگ گویشی خراسان بزرگ، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۰٫
ایران در کتاب….‏(‏ نزهت المشتاق)
برومند سعید، جواد، واژه‌نامة گویش بردسیر، کرمان، مرکزکرمان‌شناسی، ۱۳۷۰٫
بهار عجم، اثر: لاله تیک چند بهار، به کوشش کاظم دزفولیان، تهران، انتشارات طلایه، ۱۳۸۰٫
بیهقی، ابوالفضل محمدبن حسین، تاریخ بیهقی، به کوشش سعید نفیسی، تهران، کتابخانة سنائی، بی‌تا.
ـ تاریخ بیهقی، به کوشش علی‌اکبر فیاض، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۵۰٫
تاج الاسامی، از مؤلفی ناشناخته، به کوشش علی اوسط ابراهیمی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۷٫
تاریخ سیستان، مؤلفی ناشناخته (تألیف ۴۴۵-۷۲۵ ه‍‌)، به کوشش ملک الشعراء بهار، تهران، کلالة خاور، ۱۳۵۲٫
تبریز در اسناد امین الضرب، به اشراف ایرج افشار، به کوشش نرگس پدرام، مژدة مهدوی، تهران، انتشارات ثریا، ۱۳۸۷٫
جمال‌زاده، سیدمحمدعلی، گنج شایگان یا اوضاع اقتصادی ایران، برلین، ۱۳۳۵ قمری.
حاکم نیشابوری، ابوعبدالله (۳۲۱-۴۰۵ ه‍‌)، تاریخ نیشابور، ترجمة محمدبن حسین خلیفة نیشابوری (حدود ۶۹۰-۷۵۰ ه‍‌) به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، آگاه، ۱۳۷۵٫
حبیش تفلیسی، ابوالفضل، قانون ادب، به کوشش غلامرضا طاهر، تهران، بنیاد فرهنگ، ۱۳۵۰٫
حدود العالم من المشرق المغرب، از مؤلفی ناشناخته، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، دانشگاه تهران،

شاید این مطالب را هم دوست داشته باشید

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *