پسته در آثار عطار

 

 

پنجشنبه یکم آذر 1397– 14 ربیع الاول 1440ـ 22 نوامبر 2018ـ شماره 27153

پسته در آثار عطار
دكتر محمد حسن ابريشمي
 

مقدمه: مقاله حاضر، با موضوع پسته در آثار منظوم فريدالدين محمدعطار نيشابوري، نخست به معرفي پسته و رويشگاه‌هاي طبيعي آن، به‌ويژه در نواحي ابرشهر، نيشابور كهن، پارت عهد باستان، مي‌پردازد و سپس با غور و پژوهش در ديوان و برخي منظومه‌هاي عطار، عروسان خيال او را با مضامين پسته ـ اين محصول بسيار مقوّي، مغذّي هوش‌افزا، خون‌ساز، نشاط‌آفرين و خوشمزه هميشه خندان با منشأ ايراني ـ نقل كرده؛ و در پي آن، در يادداشت پاياني، به داستان پسته‌زارهاي نيشابور پرداخته است.
پسته

بي‌گمان كلمة پسته يك واژة بسيار كهن ايراني و ساختة مردماني است كه در روزگاران بسي دور، در عرصة پهناوري در نواحي جنگل‌ها و رويشگاه‌هاي طبيعي درختان پسته، مي‌زيسته‌اند. بسياري از مستندات و شواهد تاريخي و جغرافيايي موجود نشان مي‌دهد كه نام پسته و درختان آن از سرزمين خراسان ـ به مفهوم جغرافيايي بسي وسيعِ قديم آن كه ماورا‌ءالنهر را نيز شامل مي‌شد ـ منشأ دارد. بسياري از دره‌ها و دامنه‌هاي اين سرزمين را جنگل‌ها و توده‌‌هاي درختان پسته خودرويي زير پوشش داشته كه اكنون بقاياي آنها در شمال شرقي ايران (در جنگل‌هاي پسته نواحي زورآباد جام، سرخس، كلات، درگز، سملقان بجنورد، قازانقايه و مراوه تپة گنبد كاووس) و جنگل‌هاي كشورهاي افغانستان، ازبكستان، تاجيكستان و قرقيزستان، ازبكستان تا سرحدچين موجود است. جنگل‌هاي پسته و توده‌هاي درختي آن در بخش‌هاي زيادي از ابرشهر باستان، يعني نيشابور قديم ـ كه تقريباً سرزمين پارت، يعني خراسان كنوني و نواحي اشك‌آباد (عشق آباد پايتخت فعلي تركمنستان) تا خوارزم و از سوي غرب تا نواحي دامغان را شامل مي‌شد ـ پراكنده بود.

آژي دهاك، پادشاه ماد، پارس‌ها را «پسته‌خور» خطاب كرده بود، و پارت‌ها (اشكانيان) پسته جنگلي را به عنوان خوراكي نيروبخش، همواره در سفر و حضر همراه داشتند. در يك روايت ايراني به اين نكته مهم اشاره شده است كه مادر زردشت، به هنگام بارداري، روزانه هفت دانه پسته و هفت مويز و يك سيب اصفهان مي‌خورد. ايرانيان به تجربه دريافته بودند كه پسته خون‌ساز و هوش‌افزا، مويز نيروزا و سيب لطافت‌بخش پوست چهره و بدن است، و تناول آنها موجب تقويت جسم و جان، و زيبايي و لطافت صورت و سيرت كودك مي‌شود. پزشكان و داروشناسان در منابع طب قديم به اين نكات اشاره كرده‌اند، و صحت آن توسط دانشمندان معاصر تأييد شده است.

واژه ايراني پسته، يك لفظِ صوتي (نام‌آوا / onomatopoeia) ناشي از صدايِ شكستن دانه پسته محصول درختان خودروي بوده، كه در گويش مردمان مستقر در نواحي رويشگاه‌هاي آن تداعي شده و وارد گويش آنان گرديده است. گستره پهناور رويشگاه‌هاي طبيعي درختان پسته بر روي نقشه جغرافيايي (كه براساس 36 مأخذ تاريخي و جغرافيايي و گزارش‌هاي باستاني و كهن تا عصر حاضر ترسيم شده است)،در اينجا ارائه مي‌شود.

در گستره پهناور جنگل‌ها و درختستان‌هاي پسته خودروي شهرها و آبادي‌هاي باستاني خراسان قديم (چون هرات، بلخ، گوزگانان، بادغيس، مرو، نسا، ابيورد، گناباد، طرثيث / ترشيز، زوزن، زاوه، سرخس، طوس، بيهق، و ابرشهر يا نيشابور) و در ماوراءالنهر (مانند سمرقند، بخارا، خجند، ياركند، ترمذ و اخسيكت و ده‌ها شهر ديگر) قرار داشته است. از محدوده همين عرصه پهناور، تا قبل از حمله مغول (سال 617 و 618)،هزاران دانشمند در رشته‌هاي مختلف علوم، فنون، فقه، فرهنگ، ادب و عرفان برخاسته‌اند كه برخي از آنها در جهان و بعضي در دنياي اسلام(چون ابن‌سينا، بيروني، فارابي، بوزجاني، امام محمدغزالي، خواجه عبدالله انصاري، ابوسعيدابوالخير، رودكي، فردوسي، خيام، عطار و …) شهره‌اند.

عدد بزرگان و دانشمندان برخاسته از محدوده گسترده جغرافيايي رويشگاه‌هاي طبيعي درختان پسته، خارج از شمار بوده و آثار انبوه آنان در حملات و هجوم‌هاي هراسناك قبايل تركستاني از ميان رفته و معدودي بر جاي مانده است. از باب نمونه، ابوعبدالله حاكم نيشابوري، در قرن چهارم، تاريخ نيشابور را در چندين مجله به عربي نوشته، كه تلخيصي اندك از آن توسط محمدبن حسين خليفه نيشابوري به فارسي ترجمه شده و اصل آن از ميان رفته است.

در اين ترجمه كه درواقع عمدتاً شامل فهرست دانشمندان ناحيه نيشابور تا عصر مؤلف است، دكتر شفيعي كدكني ـ كه اين كتاب را با مقدمه و تعليقات عالمانه، تصحيح و در 410 صفحه (انتشارات آگاه، تهران 1375) منتشر كرده است، مي‌گويد:«اگر اين كتاب را حتي فهرستي از كار حاكم نيشابوري بشماريم ـ كه تقريباً چنان است ـ اين فهرست، زندگاني حدود 2680 تن از بزرگان را شامل است» (تاريخ نيشابور، مقدمه، ص 21).

كثرت دانشمندان ناحية نيشابور تا پايان قرن چهارم، در همين عدد متوقف نشده و قطعاً تا حملة مغولان بر تعداد دانشمندان و آثار آنان افزوده شده است. در ديگر شهرهاي نواحي پسته‌خيز خراسان و ماوراء‌النهر، به تناسب جمعيت و اهميت، و نيز توجه حكمرانان به علم و دانش، هزاران دانشمند و شخصيت‌هاي برجسته پرورش يافته‌اند، به طوري كه عدد مجموعة آنان در مقايسه با ديگر نواحي ايران و جهان اسلام كه فاقد جنگل‌هاي پسته بوده‌اند، بسيار بيشتر است؛ اين مهم نبايد اتفاقي باشد و قطعاً‌ پسته در فهرست مواد غذايي مردمان نواحي خراسان و ماوراء‌النهر موجب ارتقاي توش و توان قواي جسمي و دماغي و در نتيجه افزايش ضريب هوشي آنان شده است.

شادروان دكتر عبدالحسين زرين‌كوب در يادداشتي براي كتاب پسته ايران (تأليف محمدحسن ابريشمي) به همين مُهمّ اشاره كرده‌اند: «توجه به اين نكته كه آنچه به عنوان محصولات غذايي در هر مرز و بوم به دست مي‌آيد، در ايجاد و پرورش نيروي حياتي و سجيّه و مَنِش اقوام تأثير قابل ملاحظه دارد…». اكنون نيز ملاحظه مي‌كنيم كه مردمان مناطق پسته كاري از هوش و فراست بيشتري برخوردارند. مثلاً در استان كرمان كه درختان پسته در حدود دو قرن پيش توسط خراساني‌ها به آن نواحي رفته، ظهور بزرگان و نخبگان افزايش يافته؛ در حالي كه تا حمله مغولان و نيز تا رواج پسته كاري، عدد آنان اندك است.

يا مثلاً‌ با ايجاد باغ‌هاي پسته در نواحي ساوه و قم، كه در منابع قرن سوم و چهارم هجري بدان اشاره شده، عدد دانشمندان در اين نواحي و مناطق همجوار(ري، قزوين و اصفهان)، قابل توجه بوده است. مستندات حكايت از آن دارد كه پسته از خراسان به اين نواحي انتقال يافته، چون درختان رَقَمِ (به اصطلاح: واريته) مشهور به «پسته سبزواري» در باغ‌هاي كاشان تا عصر ناصرالدين شاه وجود داشته است.پسته‌زارهاي بسيار انبوه نواحي سبزوار توسط «سباشي» امير خراسان و حاجب سلطان مسعود غزنوي، و يكصد هزار سوار جنگي وي منهدم شده كه واقعه غم‌انگيز آن را ابوالحسن بيهقي نقل كرده است: «مردمان خراسان او را حاجب پاك روب لقب نهادند». از چگونگي انهدام پسته‌زارهاي نواحي ابرشهر، نيشابور عصر ساساني،‌ كه در عهد پارت‌ها بهره‌برداري مي‌شده است، اطلاعي مستند نداريم. ‌اما داستاني شنيدني در بين مردمان برخي از نواحي خراسان،‌به‌ويژه نيشابوريان، رواج دارد كه تبيين‌كننده چگونگي برافكندن درختان پسته نيشابور است (اين داستان در يادداشت پاياني آمده).

مضامين پسته در عروسان خيال عطّار

صاحب اين قلم، طي ربع قرن (سال‌هاي 1348-1373) مطالعه در باب مباحثي از تاريخ كشاورزي، از جمله به پژوهش تاريخي درباره پسته ايران پرداخته ـ كه منجر به تأليف كتاب «پسته ايران» گرديد، و در سال 1373، در 700 صفحه توسط مركز نشر دانشگاهي منتشر و كتاب گزيده سال شد ـ و در ضمن آن به بررسي واژه پسته در مضامين شاعران، از قرن سوم هجري تا عصر حاضر ادامه داده كه حاصل آن تحت عنوان: پسته‌نامه، در سال 1371، وسيله اداره بررسي‌هاي اقتصادي بانك كشاورزي به چاپ رسيد. پس از آن، در ادامه،‌ تا امروز (23 فروردين 1388)، از حدود 800 ديوان و مجموعه شعري، در حدود 2000 بيت از قريب به 400 شاعر، با مضاميني از پسته يادداشت كرده كه قطعاً‌ شمار شاعران و عدد ابيات آنان، با مضامين پسته، به مراتب بيشتر از اينهاست. با اين وجود، با بررسي ابيات يادداشتي، به اين نتيجه رسيده است كه: اولاً، گمان نمي‌كند در هيچ كدام از ادبيات منظوم ديگر زبان‌هاي رايج جهان، به اندازه سروده‌هاي فارسي طي 12 قرن گذشته، مضاميني با واژه پسته آمده باشد؛ ثانياً بيشترين مضامين از آن سخن‌سرايان همان محدوده عرصه پهناور رويشگاه‌هاي طبيعي درختان پسته،‌ يعني خراسان و ماوراء‌النهر قديم است. ثالثاً، با بررسي ابيات هر يك از شاعران، از نظر آمار عددي، عطار نيشابوري سرآمد است و مقام نخست را از نظر شمار مضامين پسته دارد.

در حالي كه نگارنده،همه آثار مُسلّم يا منسوب به عطار را در دسترس نداشته و مضامين پسته در عروسان خيال او را تنها در شش اثر وي: ديوان عطار، خسرونامه، مختارنامه، مصيبت‌نامه، الهي‌نامه و منطق‌الطير را مطالعه و بررسي كرده است. براساس همين مطالعات و يادداشت‌هاي خود، گمان قريب به يقين پيدا كرده كه عطار در مقايسه با ديگر شاعران همه آفاق و اعصار، بيشترين مضامين پسته را در سروده‌هاي بسي دلنشين خود، گنجانده است.

مضامين شاعرانه وي نشان مي‌دهد كه عطار علاقه و توجه بليغي به پسته داشته است و شايد بتوان با بررسي مضامين پسته در آثار منظوم منسوب به عطار، به شيوه قياسي، صحّت انتساب را محك زد. توجه عطار به پسته حكايت از پيش چشم، يا در دسترس بودن درختان آن دارد؛ به يقين تا پيش از وقوع قتل عام وحشيانه صدها هزار انسان توسط مغولان در نيشابور ـ كه شايد يكي از عظيم‌ترين كشتار‌هاي بشري در طول تاريخ جهان باشد ـ و شهادت عطار در اين واقعه بسي غمبار (سال 618 قمري)، هنوز بقاياي پسته‌زارهاي نيشابور و نواحي آن بر جاي بوده است. چون علاوه بر وجود شواهد و مستنداتي پراكنده، بنابر تحقيق از كارشناسان خبره محلي، اكنون در دامنه‌هاي كوهستان مهر در ناحيه سبزوار، حدود 70 درخت پسته و در نزديك ديزباد نيشابور چند درختي باقي است.

به هر حال، عطّار در آثار منظوم خويش، پسته‌زارهاي سرزمين پارت باستان، نيشابور عصر ساساني و بعد از اسلام را از چشمه پاك و زلال انديشه آبياري و در عروسان خيال‌ خويش جاودانه كرده است. چون وي چگونگي ايجاد خنده شاعرانه و آواي دلنشين جدا كردن لبان خندان پسته(در پارسي باستان و پهلوي: پيستك و پستك، كه به همه زبان‌هاي جهان‌رفته و مطابق قواعد تلفظي اقوام در وجوهي چون: پيستاكا، پيستاكيا، پيستاشيو، فُستَق و غير آن تداول يافته) را در مضامين بسياري آورده است.

طبع شاعرانه زلال عطار به رواني آب‌ و عروسان زيباي خيال يا دختران بِكِر خاطر او، جلوه‌هاي جاودانه به آثارش بخشيده است. از شعله‌هاي درخشان جان در جويبار طبع روان عطار، مضاميني آبدار دُر معاني فروريخته كه دهان عقل از شگفتي، چونان پسته، باز مانده، اما او در بند انديشه جهان ديگر بوده است (ديوان عطار، ص 805):

آتش ترمي دمد از طبع چون آب ترم

دُرِّ معني مي‌چكد از لفظ معني پرورم…

دختران خاطرم بِكرند چون مريم از آنك

بِكر مي‌زايند از ايشان شعر همچون شكرم …

زان دهان عقل همچون پسته از هم باز ماند

كآب گرم اندردهانش آمد از شعر ترم

گرچه در باب سخن همتا ندارم در جهان

زين‌ جهان سيرم كه در بند جهاني ديگرم…

از ديگر شگفتي آنكه احتمالاً به جز عطار، هيچ شاعري قصيده‌اي ندارد كه كلمه پسته در مضامين آن، بيست و دوبار آمده باشد(ديوان عطار، ص 766-763):

هركه بر پسته خندان تو دندان دارد

جان كشد پيش لب لعل تو گر جان دارد

شكر و پسته خندان تو ميداني چيست؟

چشم سوزن كه در او چشمه حيوان دارد

هر كرا پسته خندان تو از ديده بشد

ديده از پستة خندان تو گريان دارد

لب خندان تو از تنگ دلي پرنمك است

كه بسي زير نمك پستة خندان دارد

پسته را زير نمك از لب تو سوخت جگر

پس لبت سوخته‌اي را به چه سوزان دارد

داستان پسته‌زارهاي نيشابور

در بين نيشابوريان افسانه‌هاي جالبي تداول دارد كه برخي از بن‌مايه‌هاي تاريخي و حتي واقعي برخوردار است. از جمله داستان پسته‌زارهاي انبوه، يا شايد باغستان‌هاي پسته و چگونگي انهدام آنها اهميت فراوان دارد. اين داستان از روزگاران دور تا عصر حاضر، دهان به دهان و نسل به نسل نقل شده تا به ما رسيده است. روايت‌هاي مشابهي از اين داستان در نواحي دور و نزديك نيشابور (از جمله تربت حيدريه، تربت جام، خواف، بايگ، كدكن، اسفراين، سبزوار) در اذهان باقي است. اجزاي داستان نشان مي‌دهد كه در گستره پهناور ابرشهر يا نيشابور قديم، پسته‌زارهاي انبوه و قابل بهره‌برداري وجود داشته است. همچنين اهالي هوشمند آن سامان، علاقه و توجه مفرطي به خوردن محصول آن نشان مي‌داده و به تعبيري «پسته‌خور» بوده و با همين عنوان، شهره شده‌اند. اين داستان كهن و موضوع «پسته‌خوري» و هوشياري نيشابوريان، شباهتي به واقعه تاريخي عهد مادها دارد كه در آن (مطابق نقل نويسندگان باستان) ازدهاك شاه ماد، پس از پيروزي پارس‌ها بر او، با خشم بر خيل سپاهش، فرياد مي‌زند كه واي بر شما كه از «پسته‌خورها» شكست خورديد؛ و به روايتي فرياد برمي‌آورد: چه دلاورند اين پارس‌هاي «پسته‌خور». در اينجا داستان كاملي از چگونگي انهدام پسته‌زارهاي نيشابور را، مبتني بر روايات مسموع نقل مي‌كند:

در روزگار قديم، ناحيه نيشابور بسيار آباد، پرجمعيت و از جميع جهات با اهميت بود و از جمله پسته‌زارهاي انبوه در مناطق اطراف داشت. پادشاهي پرفَند و نيرنگ باز بر اين ناحيه دست يافت كه سيطره بي‌چون و چرا بر اهالي را در سر مي‌پروراند و با همه نيرنگ‌هايش موفق نمي‌شد. كم‌كم به زيركي عامه نيشابوريان، و به‌ويژه خردمندان هوشمند آن سامان پي برد و از آن بيمناك شد كه نكند با تدبير،شورشي عليه او تدارك ببينند.

هر روز نگراني و هراسش بيشتر مي‌شد و آرمان‌ها و آينده‌اش را بر باد رفته مي‌ديد. ناگزير مايه‌هاي نوميدي و هراس خود را با وزير بسيار مكارش در ميان نهاد و چاره جُست. وزير گفت: من نيز مدت هاست كه از هوشمندي اهالي در مقابله با حكومت رنج مي‌برم و بيم شورش آنان را داشته و پي برده‌ام كه عامه مردم با زيركي دريافته‌اند كه آرام و متين، در برخورد با فرامين شاه، بايد پيرو راهنمايي‌هاي خردمندان و بزرگان خود باشند تا گرفتار نشوند. براي رهايي بايد مايه اصلي زيركي اهالي، يعني پسته را از خوراك آنان حذف كرد. چون تا پسته‌زارها در اين ناحيه باشد، به مقصود نمي‌رسيم.

راه چاره فريب نيشابوريان است. به اين ترتيب كه باقلي را ـ كه برايشان نا آشناست ـ به مقدار زياد وارد كرده و با تدبيري آنان را به كشت و مصرف آن ترغيب كنيم. با اين اقدام، پسته‌زارها به كشتزار باقلي بدل خواهد شد. وزير ادامه داد و گفت: باقلي پخته نمك‌سود و ادويه‌زده، ذائقه‌ها را جلب خواهد كرد و با مصرف زياد آن عقل اهالي زايل مي‌شود و انديشه آنان از جولان باز مي‌ماند و رخوت و تنبلي آنها را شاهد خواهيم بود. به علاوه، باقلي‌زار چندين برابر پسته‌زار محصول دارد كه موجبي براي تطميع و فريب نيشابوريان خواهد شد.

پس دست به كار وارد كردن باقلي از بلاد دور شدند. در پي آن، پادشاه با بهانه‌هاي مختلف جشن و مهماني عام و خاص بر پا مي‌كرد و همه بزرگان و خردمندان با خوراك باقلي پذيرايي مي‌شدند. در اين مجالس وزير از خواص بي‌نظير باقلي و ميزان عايدي فراوان آن با چرب‌زباني تمجيد مي‌كرد. پس از چندي از آنان خواست كه رعايا را به كاشت و توليد اين محصول ترغيب كنند و شاه پاداش‌هايي براي توسعه باقلي‌زارها در نظر گرفت. با اين نيرنگ‌ها بسياري درختان پسته را كندند و در جاي آنها باقلي كاشتند. پسته‌زارهاي وسيعي نابود شد، رعايا نيز به ظاهر از توليد و مصرف اين خوراكي خوشنود مي‌نمودند. با اين اقدام، به تدريج ميزان توليد و مصرف پسته كاهش يافت و جاي آن را باقلي با ذخاير انبوه گرفت.

پس هنگام آن رسيد كه وزير، نتايج دسيسه شوم خود را محك زند و عوارض و اثرات تغذيه باقلي را مورد آزمون قرار دهد. وي شنيده بود كه فردي ماست‌فروش به زيركي و ذكاوت در بين نيشابوريان زبانزد است. مصمم شد تا اثرات خوردن باقلي را بر روي مغز و مَنِش ماست‌فروش بسنجد. پس لباس رعيتي پوشيد و با تغار بزرگي با ظرفيت يك من ماست نزد وي رفت. تغار را به او داد و گفت: دو من ماست بده. ماست‌فروش كه كمتر باقلي خورده و پسته را ترجيح داده بود، با‌هوش و زيركي ذاتي خود متوجه عدم تناسب دست‌هاي لطيف و اشرافي مشتري با جامه رعيتي او شد. زيرچشمي نگاهي به مشتري انداخت و وزير مكار را شناخت. به روي خود نياورد. ظرف را در ترازو سنجيد و سپس پر از ماست كرد. با يك من پر شد.

با نگاهي چون احمقان پرسيد: يك من ديگر را كجا بريزم؟ مشتري گفت: در همان گودي زير تغار خالي كن! ماست‌فروش با قيافه و لحني ساده‌لوحانه گفت: درست گفتي! پس تغار را واژگون كرد تا يك من بقيه را در فرورفتگي زير ظرف بريزد. ماست درون تغار فروريخت. با اين اقدام به ظاهر احمقانه ماست فروش، وزير لبخندي ‌زد و پيروزمندانه بهاي ماست را پرداخت و شادمانه نزد پادشاه رفت و به او مژده داد كه آثار حذف پسته و جايگزيني باقلي در خورد و خوراك نيشابوريان به منصه ظهور رسيده و اكنون بر اين مردمان سلطنت كه سهل است، مي‌تواني ادعاي خدايي كني!وزير با همه حيله‌گري‌هايش، زيركي «پسته‌خورها» را دست‌كم گرفته بود و از رفتار و گفتار ساختگي ماست‌فروشِ نيشابوري فريب خورده؛ چون عقل او را زايل شده پنداشته بود. اما خيلي زود در بين اهالي، تدبير زيركانه ماست‌فروش و دسيسه وزير و سلطان افشا و آشكار شد و هياهوي رسوايي آنان بالا گرفت. سلطان و وزير فريبكار، سراسيمه شدند و شبانه گريختند و داستان آنان و «پسته‌خورها» بر سر زبان‌ها افتاد و با انتقال به نسل‌هاي بعدي ماندگار شد.

واقعه شكست مادها و اشاره مورخان باستان به «پسته‌خوري» پارس‌ها، و نيز داستان نيشابوريان «پسته‌خور»، در بردارنده چند نكته است: نخست پيشينه بسيار دور و دراز مصرف پسته در ايران را مي‌رساند. دوم وجود پسته‌زارهاي انبوه در اعصار كهن، در قلمرو پارت‌ها ـ يعني خطه نيشابور عصر ساساني و بعد از اسلام ـ در دوره هخامنشيان و پس از آن را خبر مي‌دهد. سوم دلالت بر آن دارد كه ايرانيان از زمان‌هاي دور با خواص اعجاز‌انگيز پسته ـ بالا بردن درجه هوش و ذكاوت، تقويت قواي جسمي و دماغي ـ آشنا بوده‌اند. همچنين شناختي از خواص و خصوصيات باقلا و مضرات مصرف زياد پخته و نمك سود آن داشته‌اند. در متون كهن پزشكي نيز به زيان‌هاي باقلي پخته شور، با همه خوشيِ مزه، براي دستگاه گوارش، مغز و دماغ اشاره شده است.

امروز با تأسف در همه شهرها، بر سر كوچه و بازارهاي شلوغ، به خصوص در جلو مدارس، بساط باقلي‌فروشان با بخار و بوي مطبوع، كودكان و جوانان را جلب مي‌كند. در حالي كه اين خوراكي فوق‌العاده نفاخ، موجب كندي ذهن و كودني آنان مي‌شود. برعكسِ پسته كه بسيار نيروبخش، هوش‌افزا و مايه تقويت و انبساط جسم و جان و پويايي ذهن مي‌شود. چرا بايد اكثر كودكان و جوانان و عموم مردم ما از خوردن پسته محروم باشند و باقلي بخورند؟ در حالي كه ايران عمده‌ترين توليد‌كننده پسته در جهان است كه مقادير انبوه آن را خارجيان مي‌خرند و مي‌خورند و مصرف باقلي در ايران فزوني مي‌گيرد.

چرا و چگونه تا اين حد مصرف باقلي پخته در عصر ما رواج يافته است؟ خوراكي كه حكماي قديم ايراني، مضرات عديده آن را برشمرده‌اند. مثلاً عقيلي خراساني در قرابادين كبير نوشته است:«باقلا مورث ]موجب[ نفخ و اختلاج ]لرزش و لقوه [و ثقل دماغ و فساد ذهن و منجر به افراط است.] چه شايسته خواهد بود كه دولت با تعيين و تصويب سوبسيدها، به كودكان و نوجوانان خانواده‌هاي كم درآمد، مبلغي براي خريد پسته، اختصاص دهند و شاهد بروز آثار اعجازانگيز آن در قواي جسمي و دماغي زنان و مردان آينده ايراني باشيم؛ ان‌شاءالله.

شاید این مطالب را هم دوست داشته باشید

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *